معنی وحفة
وحفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگ و آواز. (ناظم الاطباء). || سنگ سیاه .ج ، وِحاف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
وحفة
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی وحفة
ترجمه وحفة
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه وحفة
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی وحشیگری
وحشیگری . [ وَ گ َ ] (حامص مرکب ) بربریت . توحش .
معنی وحوح
وحوح . [ وَح ْ وَ ] (ع ص ) مرد سبک شتاب کار نیک چست و توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد شتابکار چست و چالاک . (ناظم الاطباء). || سگ بانگ کننده . وحواح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وحواح شو
معنی وحشی بافقی
وحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چو
معنی وحل
وحل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در مواحلت . و مواحلت نبرد کردن به رفتن در گل تنک است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) وَحَل . گل تنک که ستور در وی درماند. ج ، وحول ، اوحال . (ناظم ا
معنی وحنة
وحنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) گل چسبنده و نیک لغزاننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معنی وحص
وحص . [ وَ ] (ع اِ) آبله ریزه که در رخسار دختر ملیحه برآید. || (مص ) بر زمین کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). این لغت یمانی است . (اقرب الموارد).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی وحشیگری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحشیگری . [ وَ گ َ ] (حامص مرکب ) بربریت . توحش .
- توضیحات بیشتر درباره وحشیگری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی وحوح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحوح . [ وَح ْ وَ ] (ع ص ) مرد سبک شتاب کار نیک چست و توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد شتابکار چست و چالاک . (ناظم الاطباء). || سگ بانگ کننده . وحواح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وحواح شو - توضیحات بیشتر درباره وحوح
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی وحشی بافقی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چو - توضیحات بیشتر درباره وحشی بافقی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی وحل","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در مواحلت . و مواحلت نبرد کردن به رفتن در گل تنک است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) وَحَل . گل تنک که ستور در وی درماند. ج ، وحول ، اوحال . (ناظم ا - توضیحات بیشتر درباره وحل
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی وحنة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) گل چسبنده و نیک لغزاننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره وحنة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی وحص","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
وحص . [ وَ ] (ع اِ) آبله ریزه که در رخسار دختر ملیحه برآید. || (مص ) بر زمین کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). این لغت یمانی است . (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره وحص
"}}
]}