معنی تهویش
تهویش . [ ت َ ] (ع مص ) درآمیختن مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درآمیختن سخن و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فتنه و اختلاف افتادن میان قوم : هوّش بینهم ؛ افسد و منه قیل : هذا یهوش القواعد؛ ای یخلطها. (از اقرب الموارد از لسان العرب ). || گرد وخاک آوردن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول الراجز: قد هوشت بطونهاو احقوقفت ؛ ای اضطربت من الهزال . (اقرب الموارد).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تهویش
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تهویش
ترجمه تهویش
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تهویش
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تهی نشستن
تهی نشستن . [ت َ / ت ِ / ت ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خالی نشستن . تنها ماندن . به مجاز محروم ماندن . در عزا نشستن . در فقدان نشستن : مردی دبیر بود اندر لشکر بهرام نام وی بزرگ دبیر. و بهرام او را از ه
معنی تهی کردن
تهی کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) تخلیه . خالی کردن . پرداختن . خلوت کردن . بپرداختن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاکندم .
رودکی .
به شبگیر
معنی تهی
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ
معنی تهویر
تهویر. [ت َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افگندن دیوار و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معنی تهویز
تهویز. [ ت َ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معنی تهویم
تهویم . [ ت َ ] (ع مص ) غنودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سر فرودافکندن و جنبانیدن از خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهوم . (اقرب الموارد). پینکی . پینکی رفتن . چرت زدن . (یاددا
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تهی نشستن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهی نشستن . [ت َ / ت ِ / ت ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خالی نشستن . تنها ماندن . به مجاز محروم ماندن . در عزا نشستن . در فقدان نشستن : مردی دبیر بود اندر لشکر بهرام نام وی بزرگ دبیر. و بهرام او را از ه - توضیحات بیشتر درباره تهی نشستن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تهی کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهی کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) تخلیه . خالی کردن . پرداختن . خلوت کردن . بپرداختن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاکندم .
رودکی .
به شبگیر - توضیحات بیشتر درباره تهی کردن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تهی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ - توضیحات بیشتر درباره تهی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تهویر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهویر. [ت َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افگندن دیوار و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره تهویر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تهویز","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهویز. [ ت َ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره تهویز
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تهویم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تهویم . [ ت َ ] (ع مص ) غنودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سر فرودافکندن و جنبانیدن از خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهوم . (اقرب الموارد). پینکی . پینکی رفتن . چرت زدن . (یاددا - توضیحات بیشتر درباره تهویم
"}}
]}