معنی تمامت
تمامت . [ت َ م َ ] (از ع ، ق ، اِ) جملگی . همه . همگی : سیصد مرد را از اصفهبدان و بزرگان ، و تمامت هزار مرد مبارز برگزید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 79). و تمامت قبایل لشکر او شدند. (جهانگشای جوینی ). و بناء تمامت شرایع و ادیان بر این نقل متواتر است . (رشیدی ). وخواجه نصیرالدین ... و عطا ملک با تمامت سلاطین و ملوک و کتاب ایران زمین ، در بندگی بودند. (جامع التواریخ رشیدی ). تمامت مقالات جمع آمدند. (مجالس سعدی ص 27).رجوع به تمامتی و تمام و دیگر ترکیبهای تمام شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تمامت
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تمامت
تمام& جزئی، جزئتمامت : تماماً، جمعاً، کلاً، همگی، همه
ترجمه تمامت
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تمامت
از کمال حزم و سوء الظن خویش *** نه ز نقص و بد دلى و ضعف کیش
در فرهدادن شنیده در کمون *** حکمت لَوْ لا رِجالٌ مؤمنون
دستکوتاهى ز کفار لعین *** فرض شد بهر خلاص مومنین
قصهى عهد حدیبیه بخوان *** کف أیدیکم تمامت ز آن بدان
نیز اندر غالبى هم خویش را *** دید او مغلوب دام کبریا
ز آن نمىخندم من از زنجیرتان *** که بکردم ناگهان شبگیرتان
ز آن همىخندم که با زنجیر و غل *** هى کشمتان سوى سروستان و گل
اى عجب کز آتش بىزینهار *** بسته مىآریمتان تا سبزهزار
از سوى دوزخ به زنجیر گران *** مىکشمتان تا بهشت جاودان
هر مقلد را در این هر نیک و بد *** همچنان بسته به حضرت مىکشد
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تماوت
تماوت . [ ت َ وُ ] (ع مص ) مردگی نمودن به دروغ . (زوزنی ). خودرا مرده نمودن . (آنندراج ). خود را به حالت مردن وانمود کردن . (ناظم الاطباء). || خود را واکشیدن از مناهی ، و پارسایی به دروغ و ریا. (آنندر
معنی تمام خرد
تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) دانای کامل . پرخرد. که خردش کامل و بی نقص باشد : و هر مرد که بر این جمله باشد... آن مرد را فاضل و کامل و تمام خرد خواندن رواست . (تاریخ بیهقی ).
معنی تماهچه
تماهچه . [ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهچه که گوشت نرم پخته باشد. (آنندراج ). گوشت نرم و پخته و مهرا. (ناظم الاطباء).
معنی تمام صورت
تمام صورت .[ ت َ رَ ] (ص مرکب ) تمام خلقت . بی نقص در اندام : مردمانی اند تمام صورت و بزرگ استخوان و مجعدموی و طبع ددگان و بهائم دارند و سخت سیاه اند. (حدود العالم ). بزرگان چون با زنی یا کنیزکی نزدیک
معنی تمامة
تمامة. [ ت َ م َ / ت ِ م َ ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن : تم تماماً و تماماً (مثلثتین ) و تمامة و تمامة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کامل شدن عده ایام ماه به 3
معنی تمامة
تمامة. [ ت ُ م َ ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی . (منتهی الارب )(از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تماوت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تماوت . [ ت َ وُ ] (ع مص ) مردگی نمودن به دروغ . (زوزنی ). خودرا مرده نمودن . (آنندراج ). خود را به حالت مردن وانمود کردن . (ناظم الاطباء). || خود را واکشیدن از مناهی ، و پارسایی به دروغ و ریا. (آنندر - توضیحات بیشتر درباره تماوت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تمام خرد","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) دانای کامل . پرخرد. که خردش کامل و بی نقص باشد : و هر مرد که بر این جمله باشد... آن مرد را فاضل و کامل و تمام خرد خواندن رواست . (تاریخ بیهقی ).
- توضیحات بیشتر درباره تمام خرد
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تماهچه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تماهچه . [ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهچه که گوشت نرم پخته باشد. (آنندراج ). گوشت نرم و پخته و مهرا. (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره تماهچه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تمام صورت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تمام صورت .[ ت َ رَ ] (ص مرکب ) تمام خلقت . بی نقص در اندام : مردمانی اند تمام صورت و بزرگ استخوان و مجعدموی و طبع ددگان و بهائم دارند و سخت سیاه اند. (حدود العالم ). بزرگان چون با زنی یا کنیزکی نزدیک - توضیحات بیشتر درباره تمام صورت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تمامة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تمامة. [ ت َ م َ / ت ِ م َ ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن : تم تماماً و تماماً (مثلثتین ) و تمامة و تمامة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کامل شدن عده ایام ماه به 3 - توضیحات بیشتر درباره تمامة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تمامة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تمامة. [ ت ُ م َ ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی . (منتهی الارب )(از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره تمامة
"}}
]}