معنی تسخن
تسخن . [ ت َ خ َ ] (ع اِ) واحد تساخین . تسخان . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تساخین شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تسخن
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تسخن
ترجمه تسخن
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تسخن
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تسخط
تسخط. [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) اندک شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شمردن || بناجایگاه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. (از متن اللغة)(از اقرب المو
معنی تسخان
تسخان . [ ت َ] (ع اِ) واحد تساخین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). به قولی واحد تساخین است . (از المنجد). و رجوع به تساخین شود.
معنی تسخیر
تسخیر. [ ت َ ] (ع مص ) رام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (مجمل اللغة). مطیع و منقاد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از
معنی تسدیح
تسدیح . [ ت َ ] (ع مص ) کشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
معنی تسخیم
تسخیم . [ ت َ ] (ع مص ) سیاه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). سیاه گردانیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). سیاه گرانیدن و یا به سیاهی دیگ سیاه کردن آنرا. (منتهی الارب ) (ازناظم
معنی تسخر کردن
تسخر کردن . [ ت َ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مسخره کردن . استهزاء کردن . (ناظم الاطباء). ریشخند کردن :
بر همه ی ْ تسخر کنان اهل خیر
بر همه ی ْ کافر دلان اهل دیر.
مولوی .
و رجوع به تَسخَر و تَسَخﱡر در
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تسخط","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسخط. [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) اندک شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شمردن || بناجایگاه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. (از متن اللغة)(از اقرب المو - توضیحات بیشتر درباره تسخط
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تسخان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسخان . [ ت َ] (ع اِ) واحد تساخین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). به قولی واحد تساخین است . (از المنجد). و رجوع به تساخین شود.
- توضیحات بیشتر درباره تسخان
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تسخیر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسخیر. [ ت َ ] (ع مص ) رام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (مجمل اللغة). مطیع و منقاد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از - توضیحات بیشتر درباره تسخیر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تسدیح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسدیح . [ ت َ ] (ع مص ) کشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
- توضیحات بیشتر درباره تسدیح
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تسخیم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسخیم . [ ت َ ] (ع مص ) سیاه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). سیاه گردانیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). سیاه گرانیدن و یا به سیاهی دیگ سیاه کردن آنرا. (منتهی الارب ) (ازناظم - توضیحات بیشتر درباره تسخیم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تسخر کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تسخر کردن . [ ت َ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مسخره کردن . استهزاء کردن . (ناظم الاطباء). ریشخند کردن :
بر همه ی ْ تسخر کنان اهل خیر
بر همه ی ْ کافر دلان اهل دیر.
مولوی .
و رجوع به تَسخَر و تَسَخﱡر در - توضیحات بیشتر درباره تسخر کردن
"}}
]}