معنی تاسک
تاسک . [ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از شعبات رودخانه ٔ فهلیان ممسنی . (فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 328).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تاسک
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تاسک
ترجمه تاسک
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تاسک
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تاسمصت
تاسمصت . [ س ِ ص َ ] (معرب ، اِ) بلغت اهل بربر ترنج باشد که پوست آن را مربا سازند. (برهان ). رجوع به تاسممت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
معنی تأسف آور
تأسف آور. [ ت َ ءَس ْ س ُ وَ ](نف مرکب ) تأسف انگیز. که اندوه و حسرت آورد. که دریغ و درد انگیزد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود.
معنی تاسمت
تاسمت . [ م َ ] (معرب ، اِ) محرف تاسممت . رجوع به همین کلمه شود.
معنی تاسمقت
تاسمقت . [ س ِ ق َ ] (معرب ، اِ) ترشی ترنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
معنی تاسمفت
تاسمفت . [ س ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بزبان بربری حماض است . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). اترج . ترنج . (اختیارات بدیعی ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمقت و حماض و اترج و ترنج شود.
معنی تاسس
تاسس . [ س ُ ] (اِخ ) یکی از جزایر بحرالجزایر (نزدیک سواحل آسیای صغیر)، واقع در ساحل شمال شرقی مقدونیه که سکنه ٔ یونانی داشت و در دوران پادشاهی داریوش و خشایارشا مطیع ایران بودند. رجوع به ایران باست
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمصت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمصت . [ س ِ ص َ ] (معرب ، اِ) بلغت اهل بربر ترنج باشد که پوست آن را مربا سازند. (برهان ). رجوع به تاسممت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسمصت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تأسف آور","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تأسف آور. [ ت َ ءَس ْ س ُ وَ ](نف مرکب ) تأسف انگیز. که اندوه و حسرت آورد. که دریغ و درد انگیزد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود.
- توضیحات بیشتر درباره تأسف آور
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمت . [ م َ ] (معرب ، اِ) محرف تاسممت . رجوع به همین کلمه شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسمت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمقت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمقت . [ س ِ ق َ ] (معرب ، اِ) ترشی ترنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسمقت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمفت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمفت . [ س ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بزبان بربری حماض است . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). اترج . ترنج . (اختیارات بدیعی ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمقت و حماض و اترج و ترنج شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسمفت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسس","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسس . [ س ُ ] (اِخ ) یکی از جزایر بحرالجزایر (نزدیک سواحل آسیای صغیر)، واقع در ساحل شمال شرقی مقدونیه که سکنه ٔ یونانی داشت و در دوران پادشاهی داریوش و خشایارشا مطیع ایران بودند. رجوع به ایران باست - توضیحات بیشتر درباره تاسس
"}}
]}