معنی تاسمقت
تاسمقت . [ س ِ ق َ ] (معرب ، اِ) ترشی ترنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تاسمقت
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تاسمقت
ترجمه تاسمقت
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تاسمقت
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تاسمه
تاسمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) این کلمه ترکی است و معرب آن طسمه . چرم خام و دوال چرمی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تسمه . || موی شانه کرده که بر فراز پیشانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
معنی تاسن
تاسن . [ س َ ] (اِخ ) از قراء غزنه . (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 «تاسم » بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است .
معنی تاسه گیر
تاسه گیر. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب )آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود :
وعده ها باشد حقیقی دلپذیر
وعده ها باشد مجازی تاسه گیر.
مولوی (مثنوی چ علاءا
معنی تاسه واسه
تاسه واسه . [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است بمعنی اضطراب و تلواسه و بیقراری .(برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). اضطراب و بیقراری بود. (فرهنگ جهانگیری ) .
معنی تاسمانی
تاسمانی . (اِخ ) یا سرزمین «وان دیمن ». جزیره ٔ نسبةً بزرگی است در جنوب استرالیا و بوسیله ٔ آب کم عمقی از استرالیا جدا میشود. یکی از دول مشترک المنافع انگلستان است و 216000 تن سکنه دارد و دارای معاد
معنی تاسه کردن
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). |
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) این کلمه ترکی است و معرب آن طسمه . چرم خام و دوال چرمی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تسمه . || موی شانه کرده که بر فراز پیشانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
- توضیحات بیشتر درباره تاسمه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسن . [ س َ ] (اِخ ) از قراء غزنه . (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 «تاسم » بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است .
- توضیحات بیشتر درباره تاسن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه گیر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه گیر. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب )آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند. رجوع به تاسه گرفتن شود :
وعده ها باشد حقیقی دلپذیر
وعده ها باشد مجازی تاسه گیر.
مولوی (مثنوی چ علاءا - توضیحات بیشتر درباره تاسه گیر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه واسه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه واسه . [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است بمعنی اضطراب و تلواسه و بیقراری .(برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). اضطراب و بیقراری بود. (فرهنگ جهانگیری ) .
- توضیحات بیشتر درباره تاسه واسه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمانی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمانی . (اِخ ) یا سرزمین «وان دیمن ». جزیره ٔ نسبةً بزرگی است در جنوب استرالیا و بوسیله ٔ آب کم عمقی از استرالیا جدا میشود. یکی از دول مشترک المنافع انگلستان است و 216000 تن سکنه دارد و دارای معاد - توضیحات بیشتر درباره تاسمانی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). | - توضیحات بیشتر درباره تاسه کردن
"}}
]}