معنی تاسمفت
تاسمفت . [ س ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بزبان بربری حماض است . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). اترج . ترنج . (اختیارات بدیعی ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمقت و حماض و اترج و ترنج شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تاسمفت
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تاسمفت
ترجمه تاسمفت
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تاسمفت
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تاسه برافتادن
تاسه برافتادن . [ س َ / س ِ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) به نفس افتادن . بشدت دم زدن گرفتار شدن . رجوع به تاسه شود.
معنی تاسندگی
تاسندگی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت تاسنده . رجوع به تاس وتاسا و تاسه و تاسیدن و تاسانیدن و تاسائیدن شود.
معنی تاسه کردن
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). |
معنی تاسن
تاسن . [ س َ ] (اِخ ) از قراء غزنه . (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 «تاسم » بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است .
معنی تاسنژ
تاسنژ. [ س َ ] (اِخ ) جزیره ٔ متعلق به دانمارک . رجوع به تاسینکه شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه برافتادن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه برافتادن . [ س َ / س ِ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) به نفس افتادن . بشدت دم زدن گرفتار شدن . رجوع به تاسه شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسه برافتادن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمانیا","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمانیا. (اِخ ) تاسمانی . رجوع به همین کلمه شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسمانیا
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسندگی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسندگی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت تاسنده . رجوع به تاس وتاسا و تاسه و تاسیدن و تاسانیدن و تاسائیدن شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسندگی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). | - توضیحات بیشتر درباره تاسه کردن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسن . [ س َ ] (اِخ ) از قراء غزنه . (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 «تاسم » بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است .
- توضیحات بیشتر درباره تاسن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسنژ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسنژ. [ س َ ] (اِخ ) جزیره ٔ متعلق به دانمارک . رجوع به تاسینکه شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسنژ
"}}
]}