معنی تاسمصت
تاسمصت . [ س ِ ص َ ] (معرب ، اِ) بلغت اهل بربر ترنج باشد که پوست آن را مربا سازند. (برهان ). رجوع به تاسممت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
تاسمصت
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی تاسمصت
ترجمه تاسمصت
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه تاسمصت
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی تاسکین
تاسکین . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود، بخش حومه ٔ شهرستان دماوند واقع در 16هزارگزی جنوب دماوند، بر سر راه فرعی گیلان . سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات زهاب رودخانه ٔ آب سرد و م
معنی تاسمه
تاسمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) این کلمه ترکی است و معرب آن طسمه . چرم خام و دوال چرمی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تسمه . || موی شانه کرده که بر فراز پیشانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
معنی تاسممت
تاسممت . [ س ِم ْ م ُ ] (معرب ، اِ) بلغت بربر حماض ، که منطبق است با «لاپاثون دیسقوریدوس » که معادل بانوع «رومکس » اطبای جدید است . این کلمه را «زنتیمر» تاسمت ، و «فریتاگ » تاسهمت خوانده اند
معنی تاسلغة
تاسلغة. [س َ غ َ ] (معرب ، اِ) گلوبولاریا الیپوم . (دزی ج 1 ص 138). رجوع به تاسلغا شود.
معنی تاسه
تاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) اندوه و ملالت . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). اندوه . (مهذب الاسماء). تاسا. (فرهنگ جهانگیری ). مانند تالواسه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 440). تلواسه .
معنی تأسن
تأسن . [ ت َ ءَس ْ س ُ ] (ع مص ) از بوی بد چاه بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرفتن گاز چاه کسی را. || متغیر شدن آب . (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظ
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی تاسکین","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسکین . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود، بخش حومه ٔ شهرستان دماوند واقع در 16هزارگزی جنوب دماوند، بر سر راه فرعی گیلان . سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات زهاب رودخانه ٔ آب سرد و م - توضیحات بیشتر درباره تاسکین
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسمه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) این کلمه ترکی است و معرب آن طسمه . چرم خام و دوال چرمی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تسمه . || موی شانه کرده که بر فراز پیشانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
- توضیحات بیشتر درباره تاسمه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسممت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسممت . [ س ِم ْ م ُ ] (معرب ، اِ) بلغت بربر حماض ، که منطبق است با «لاپاثون دیسقوریدوس » که معادل بانوع «رومکس » اطبای جدید است . این کلمه را «زنتیمر» تاسمت ، و «فریتاگ » تاسهمت خوانده اند - توضیحات بیشتر درباره تاسممت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسلغة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسلغة. [س َ غ َ ] (معرب ، اِ) گلوبولاریا الیپوم . (دزی ج 1 ص 138). رجوع به تاسلغا شود.
- توضیحات بیشتر درباره تاسلغة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تاسه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) اندوه و ملالت . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). اندوه . (مهذب الاسماء). تاسا. (فرهنگ جهانگیری ). مانند تالواسه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 440). تلواسه . - توضیحات بیشتر درباره تاسه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی تأسن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
تأسن . [ ت َ ءَس ْ س ُ ] (ع مص ) از بوی بد چاه بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرفتن گاز چاه کسی را. || متغیر شدن آب . (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظ - توضیحات بیشتر درباره تأسن
"}}
]}