معنی طیان
طیان . (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد در 42 هزارگزی جنوب خاوری دورود کنار راه مالرو کرجیان بقطعه ٔ رستم . کوهستانی و سردسیر با 108 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
طیان
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی طیان
ترجمه طیان
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه طیان
شرح این کوته کن و رخ زین بتاب *** دم مزن و الله اعلم بالصواب
باز مىگردیم ما اى دوستان *** سوى مرغ و تاجر و هندوستان
مرد بازرگان پذیرفت این پیام *** کاو رساند سوى جنس از وى سلام
دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطى ***
چون که تا اقصاى هندوستان رسید *** در بیابان طوطى چندى بدید
مرکب استانید پس آواز داد *** آن سلام و آن امانت باز داد
طوطیى ز آن طوطیان لرزید بس *** اوفتاد و مرد و بگسستش نفس
شد پشیمان خواجه از گفت خبر *** گفت رفتم در هلاک جانور
این مگر خویش است با آن طوطیک *** این مگر دو جسم بود و روح یک
این چرا کردم چرا دادم پیام *** سوختم بىچاره را زین گفت خام
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی طیب
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد رسول اﷲ (ص ). صاحب «الاصابة» در قسم سوم حرف طاء آورده که : الطیب ولد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ... تقدم فی الطاهر. و سیأتی زیادة فی عبداﷲ. (الاصابة ج 3 ص 301
معنی طیانچه
طیانچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) طیان خرد. تیانچه . رجوع به طیان شود.
معنی طیان
طیان . [ طَی ْ یا] (ع ص ) رجل ٌ طیان ٌ؛ مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || گل گر. (مهذب الاسماء). بناء. گلیگر. راز. گلکار. کلال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
معنی طیب
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2)
معنی طیانه
طیانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام . دامنه ، سردسیر با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات .
معنی طیب
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی طیب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد رسول اﷲ (ص ). صاحب «الاصابة» در قسم سوم حرف طاء آورده که : الطیب ولد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ... تقدم فی الطاهر. و سیأتی زیادة فی عبداﷲ. (الاصابة ج 3 ص 301 - توضیحات بیشتر درباره طیب
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیانچه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیانچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) طیان خرد. تیانچه . رجوع به طیان شود.
- توضیحات بیشتر درباره طیانچه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیان . [ طَی ْ یا] (ع ص ) رجل ٌ طیان ٌ؛ مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || گل گر. (مهذب الاسماء). بناء. گلیگر. راز. گلکار. کلال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- توضیحات بیشتر درباره طیان
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2) - توضیحات بیشتر درباره طیب
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیانه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام . دامنه ، سردسیر با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات . - توضیحات بیشتر درباره طیانه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از - توضیحات بیشتر درباره طیب
"}}
]}