معنی طیاب
طیاب . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نسک المعروف بالموصلی . اصل این خانواده از ارجان فارس بوده اند و بعداً معروف بموصلی شدند. ابن الندیم گوید: از فرزندان ابراهیم جز اسحاق و طیاب دیگران پیرامون فن غناء نگشتند. (الفهرست چ مصر ص 201).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
طیاب
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی طیاب
مصحح : 1 تصحیحکننده 2 غلطگیر 3 خطایاب، غلطیاب
غلطگیری: اصلاح، تصحیح، خطایابی، خطاگیری، درستنویسی، غلطزدایی، غلطیابی
ترجمه طیاب
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه طیاب
آب اندر حوض اگر زندانى است *** باد نشفش مىکند کار کانى است
مىرهاند مىبرد تا معدنش *** اندک اندک تا نبینى بردنش
وین نفس جانهاى ما را همچنان *** اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا إلیه یصعد أطیاب الکلم *** صاعدا منا إلى حیث علم
ترتقی أنفاسنا بالمنتقى *** متحفا منا إلى دار البقا
ثم تاتینا مکافات المقال *** ضعف ذاک رحمة من ذى الجلال
ثم یلجینا الى امثالها *** کى ینال العبد مما نالها
هکذا تعرج و تنزل دایما *** ذا فلا زلت علیه قائما
پارسى گوییم یعنى این کشش *** ز آن طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومى به سویى مانده است *** کان طرف یک روز ذوقى رانده است
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی طیاری
طیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
معنی طیاش
طیاش . [ طَی ْ یا ] (ع ص ) مرد سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرسبک . (زمخشری ) (مهذب الاسماء).سبک . (منتخب اللغات ). || آنکه آهنگ مختلف دارد و بر یک اراده نرود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه قصد
معنی طی کردن
طی کردن . [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن .قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. (منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. (منت
معنی طیار
طیار. [ طَ ] (ع اِ) نظم و ترتیب . || زینت . || زیور (به جواهر آراسته ). (دزی ج 2 ص 79).
معنی طیاء
طیاء. [ طَی ْ یا ] (ع ص ) زن گرسنه . (منتهی الارب ).
معنی طیاب
طیاب . [ طُی ْ یا] (ع ص ، اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شی ٌٔ طُیاب ؛ نیک خوش . نیک پاک . نیک پاکیزه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). و شاید مأخوذ از طیبت که فارسیان آن را در مورد خوشگوئی و
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی طیاری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
- توضیحات بیشتر درباره طیاری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیاش","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاش . [ طَی ْ یا ] (ع ص ) مرد سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرسبک . (زمخشری ) (مهذب الاسماء).سبک . (منتخب اللغات ). || آنکه آهنگ مختلف دارد و بر یک اراده نرود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه قصد - توضیحات بیشتر درباره طیاش
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طی کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طی کردن . [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن .قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. (منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. (منت - توضیحات بیشتر درباره طی کردن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیار","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیار. [ طَ ] (ع اِ) نظم و ترتیب . || زینت . || زیور (به جواهر آراسته ). (دزی ج 2 ص 79).
- توضیحات بیشتر درباره طیار
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیاء","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاء. [ طَی ْ یا ] (ع ص ) زن گرسنه . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره طیاء
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیاب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاب . [ طُی ْ یا] (ع ص ، اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شی ٌٔ طُیاب ؛ نیک خوش . نیک پاک . نیک پاکیزه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). و شاید مأخوذ از طیبت که فارسیان آن را در مورد خوشگوئی و - توضیحات بیشتر درباره طیاب
"}}
]}