معنی طیاب
طیاب . [ طُی ْ یا] (ع ص ، اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شی ٌٔ طُیاب ؛ نیک خوش . نیک پاک . نیک پاکیزه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). و شاید مأخوذ از طیبت که فارسیان آن را در مورد خوشگوئی و خوش سخنی استعمال میکنند باشد، چه یاقوت در ج 2 از معجم الادباء در ترجمه ٔاحمدبن محمد ملقب به جراب الدوله که از بذله گویان معروف عصر المقتدر باﷲ عباسی بوده گوید: «و کان طنبوریاً احد الظرفاء الطیاب ... و له کتاب ترویح الارواح و مفتاح السرور و الافراح ، لم یصنف فی فنه مثله اشتمالاً علی فنون الهزل و المضاحک ». (معجم الادباء ج 2 ص 63).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
طیاب
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی طیاب
مصحح : 1 تصحیحکننده 2 غلطگیر 3 خطایاب، غلطیاب
غلطگیری: اصلاح، تصحیح، خطایابی، خطاگیری، درستنویسی، غلطزدایی، غلطیابی
ترجمه طیاب
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه طیاب
آب اندر حوض اگر زندانى است *** باد نشفش مىکند کار کانى است
مىرهاند مىبرد تا معدنش *** اندک اندک تا نبینى بردنش
وین نفس جانهاى ما را همچنان *** اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا إلیه یصعد أطیاب الکلم *** صاعدا منا إلى حیث علم
ترتقی أنفاسنا بالمنتقى *** متحفا منا إلى دار البقا
ثم تاتینا مکافات المقال *** ضعف ذاک رحمة من ذى الجلال
ثم یلجینا الى امثالها *** کى ینال العبد مما نالها
هکذا تعرج و تنزل دایما *** ذا فلا زلت علیه قائما
پارسى گوییم یعنى این کشش *** ز آن طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومى به سویى مانده است *** کان طرف یک روز ذوقى رانده است
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی طیاری
طیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
معنی طیادی
طیادی . [ طَ ](ع ص ، اِ) ج ِ طادیة، بمعنی دیرینه . (منتهی الارب ).
معنی طیاب
طیاب . (اِخ ) خرمابنی است در بصره . (منتهی الارب ).
معنی طی
طی . [ طَی ی ] (اِخ ) ابن حسن بن اتش صنعانی انباری . محدث است .
معنی طیاح
طیاح .[ ] (ع اِ) آثار. خرابه ها. بقایا. (دزی ج 2 ص 78).
معنی طی
طی ٔ. [ طَی ْ ی ِءْ ] (اِخ ) ابن اُدَد. از طایفه ٔ کهلان و از نیاکان عصر جاهلیت و منسوب به سوی آن را طائی گویند. فرزندان وی در یمن مُقیم بودند و از آنجا به دو کوه اجاء و سلمی نقل و تحویل کردند و منازل
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی طیاری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
- توضیحات بیشتر درباره طیاری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیادی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیادی . [ طَ ](ع ص ، اِ) ج ِ طادیة، بمعنی دیرینه . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره طیادی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیاب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاب . (اِخ ) خرمابنی است در بصره . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره طیاب
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طی . [ طَی ی ] (اِخ ) ابن حسن بن اتش صنعانی انباری . محدث است .
- توضیحات بیشتر درباره طی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طیاح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طیاح .[ ] (ع اِ) آثار. خرابه ها. بقایا. (دزی ج 2 ص 78).
- توضیحات بیشتر درباره طیاح
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی طی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
طی ٔ. [ طَی ْ ی ِءْ ] (اِخ ) ابن اُدَد. از طایفه ٔ کهلان و از نیاکان عصر جاهلیت و منسوب به سوی آن را طائی گویند. فرزندان وی در یمن مُقیم بودند و از آنجا به دو کوه اجاء و سلمی نقل و تحویل کردند و منازل - توضیحات بیشتر درباره طی
"}}
]}