معنی سحیم
سحیم . [ س ُ ح َ ](اِخ ) شاعری رقیق الشعر است . وی بنده ای عجمی الاصل واز مردم نوبه است . بنی الحسحاس که بطنی از بنی اسدند او را بخریدند و سحیم در میان آنان نشأت یافت . تولد او در اوایل عصر پیغمبر(ص ) است . پیغمبر(ص ) او را دیده و شعر وی او را خوش آمد و تا اواخر خلافت عثمان زنده بود. بنوالحسحاس بدان جهت که سحیم در شعر با زنان آنان معاشقت میورزید او را کشتند. قتل او در حدودسال 40 هَ . ق . است . (از الاعلام زرکلی چ 1 ص 358).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
سحیم
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی سحیم
ترجمه سحیم
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه سحیم
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی سحیم
سحیم . [ س َ ] (اِخ ) ابن مرةبن الدؤل بن حنیفه . جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از بکربن وائل از عدنانیه اند. (الاعلام زرکلی چ 1 ص 359).
معنی سحیل
سحیل . [ س َ ] (اِخ ) نام یک قطعه زمین واقع در بین کوفه و شام . (معجم البلدان ).
معنی سخ
سخ . [ س َخ خ ] (ع مص ) رفتن آب . (المصادر زوزنی ). سخ المطر؛ باریدن . (دزی ج 1 ص 637). || دور رفتن در کندن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور رفتن در سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دم
معنی سحیلة
سحیلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) اسم قلعه ٔ استواری است در نزدیکی بیت المقدس . (معجم البلدان ).
معنی سحیم
سحیم . [ س ُ ح َ ] (ع اِ) خیک . (منتهی الارب ).
معنی سحیل
سحیل . [ س َ ] (ع اِ) جامه ٔ از ریسمان یک تاه بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رشته ٔ یک تو. (مهذب الاسماء). || رسن یک تاب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نخ نات
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی سحیم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سحیم . [ س َ ] (اِخ ) ابن مرةبن الدؤل بن حنیفه . جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از بکربن وائل از عدنانیه اند. (الاعلام زرکلی چ 1 ص 359).
- توضیحات بیشتر درباره سحیم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی سحیل","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سحیل . [ س َ ] (اِخ ) نام یک قطعه زمین واقع در بین کوفه و شام . (معجم البلدان ).
- توضیحات بیشتر درباره سحیل
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی سخ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سخ . [ س َخ خ ] (ع مص ) رفتن آب . (المصادر زوزنی ). سخ المطر؛ باریدن . (دزی ج 1 ص 637). || دور رفتن در کندن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور رفتن در سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دم - توضیحات بیشتر درباره سخ
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی سحیلة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سحیلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) اسم قلعه ٔ استواری است در نزدیکی بیت المقدس . (معجم البلدان ).
- توضیحات بیشتر درباره سحیلة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی سحیم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سحیم . [ س ُ ح َ ] (ع اِ) خیک . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره سحیم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی سحیل","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
سحیل . [ س َ ] (ع اِ) جامه ٔ از ریسمان یک تاه بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رشته ٔ یک تو. (مهذب الاسماء). || رسن یک تاب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نخ نات - توضیحات بیشتر درباره سحیل
"}}
]}