معنی پهنور
پهنور. [ پ َ ](اِ) چیزی چون دستنبو. (انجمن آرا). چیزی چون دستنبوی که بتازی حنظل گویند و قثاء النعام . (آنندراج ) (برهان ). || پهی که خرزهره باشد. (برهان ).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
پهنور
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی پهنور
ترجمه پهنور
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه پهنور
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی پهوند پائین
پهوند پائین . [ پ َ وَ دِ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمچه بخش گتوند شهرستان شوشتر، واقع در 14 هزارگزی جنوب باختری گتوند، کنار راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر. دشت ، گرمسیر، دارای 160 تن سکنه . آب آن از چاه . مح
معنی پهنه بر
پهنه بر. [ پ َ ن َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنگوان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام ، واقع در 14 هزارگزی جنوب چرداول . کنار راه اتومبیل رو زنگوان . کوهستانی ، سردسیر، دارای 250 تن سکنه . آب آن از رود
معنی پهولپور
پهولپور. [ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز قضائی در ایالت اﷲآباد هندوستان ، واقع در 18 هزارگزی شمال اﷲآباد و ساحل رود گنگ . دارای 8025 تن سکنه . (قاموس الاعلام ترکی ).
معنی پهوین
پهوین . [ پ ِ هو ی ِ ](اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز ایالت در قسمت شرقی هندوچین ، در کشور آنام ، واقع در چهارصد هزارگزی جنوب شرقی هوئه . (قاموس الاعلام ترکی ).
معنی پهنه باختن
پهنه باختن . [ پ َ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) با نوعی چوگان که پهنه گویند بازی کردن . پهنه بازی کردن :
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان .
فرخی .
معنی پهنه
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی پهوند پائین","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهوند پائین . [ پ َ وَ دِ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمچه بخش گتوند شهرستان شوشتر، واقع در 14 هزارگزی جنوب باختری گتوند، کنار راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر. دشت ، گرمسیر، دارای 160 تن سکنه . آب آن از چاه . مح - توضیحات بیشتر درباره پهوند پائین
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی پهنه بر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهنه بر. [ پ َ ن َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنگوان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام ، واقع در 14 هزارگزی جنوب چرداول . کنار راه اتومبیل رو زنگوان . کوهستانی ، سردسیر، دارای 250 تن سکنه . آب آن از رود - توضیحات بیشتر درباره پهنه بر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی پهولپور","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهولپور. [ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز قضائی در ایالت اﷲآباد هندوستان ، واقع در 18 هزارگزی شمال اﷲآباد و ساحل رود گنگ . دارای 8025 تن سکنه . (قاموس الاعلام ترکی ).
- توضیحات بیشتر درباره پهولپور
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی پهوین","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهوین . [ پ ِ هو ی ِ ](اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز ایالت در قسمت شرقی هندوچین ، در کشور آنام ، واقع در چهارصد هزارگزی جنوب شرقی هوئه . (قاموس الاعلام ترکی ).
- توضیحات بیشتر درباره پهوین
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی پهنه باختن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهنه باختن . [ پ َ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) با نوعی چوگان که پهنه گویند بازی کردن . پهنه بازی کردن :
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان .
فرخی .
- توضیحات بیشتر درباره پهنه باختن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی پهنه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم - توضیحات بیشتر درباره پهنه
"}}
]}