معنی نهار
نهار. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 22 هزارگزی اهر و 55 هزارگزی جاده ٔ تبریز به اهر، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 336 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات و سر درختی ، شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
نهار
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی نهار
زنهار: 1 پناه، زینهار 2 امان، مهلت
زینهار: امان، زنهار
زینهاری: ، پناهجو، پناهخواه، متوسل، ملتجی
پناه: 1 امان، پناهگاه، حفاظ، زنهار، ظل، عیاذ، کنف، مامن، ماوا، معاذ 2 پشتیبان، حافظ، حامی، ظهیر، معاضد، ملاذ، ملجا
پناهنده: پناهجو، زنهاری، زینهاری، متحصن، ملتجی
ترجمه نهار
زنهار دادن: beware
نصفالنهار: noon
نهار خوردن: eat lunch
زنهار: caution
نصفالنهار: line of longitude
نهار: lunch
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه نهار
سخن امام علی (ع): زینهار كه اجتناب كن از جاهایی كه محل تهمتاند و از مجلسی كه گمان بد به او ببرند كه همنشین بد مصاحب خود را فریب میدهد.
سخن حضرت محمد (ص): زینهار كه منازعه با مردم نكنید كه كرامت را میبرد و مروّت را برطرف میكند.
سخن مثل انگلیسی: صبحانه را تنها بخور، نهار را با دوست خود بخور و شام را بده به دشمن خود.
خشک بر میخ طبیعت چون قدید *** بستهى اسباب جانش لا یزید
و آن فضاى خرق اسباب و علل *** هست ارض اللَّه اى صدر اجل
هر زمان مبدل شود چون نقش جان *** نو به نو بیند جهانى در عیان
گر بود فردوس و انهار بهشت *** چون فسردهى یک صفت شد گشت زشت
بیان آن که هر حس مدرکى را از آدمى نیز مدرکاتى دیگر است که از مدرکات آن حس دیگر بىخبر است چنان که هر پیشهور استاد، اعجمى کار آن استاد دگر پیشهور است و بىخبرى او از آن که وظیفهى او نیست دلیل نکند که آن مدرکات نیست، اگر چه به حکم حال منکر بود آن را اما ***
چنبرهى دید جهان ادراک تست *** پردهى پاکان حس ناپاک تست
مدتى حس را بشو ز آب عیان *** این چنین دان جامه شوى صوفیان
چون شدى تو پاک پرده بر کند *** جان پاکان خویش برتو مىزند
جمله عالم گر بود نور و صور *** چشم را باشد از آن خوبى خبر
چشم بستى گوش مىآرى به پیش *** تا نمایى زلف و رخسارهى بتیش
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی نهاز
نهاز. [ ن ُ ] (اِ) پیشرو رمه باشد چون ارکاج . (لغت فرس اسدی ). پیشرو رمه و گله ٔ گوسفند باشد و به استعارت همه پیشروان رانهاز گویند. (صحاح الفرس ). بزی باشد که پیش رو گله ٔ گوسفندان باشد و آن را نخرا
معنی نهارجانات
نهارجانات . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که محدود است از شمال به دهستان شاخنات ، از مشرق به دهستان طبس و از جنوب به دهستان گل فریز و از مغرب به خوسف . موقعیت دهستان کو
معنی نهاز
نهاز. [ ن ُ / ن ِ] (ع اِ) اندازه . قدر. (از منتهی الارب ). زهاء. (متن اللغة). گویند هذا نهاز ذلک ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
معنی نهاری
نهاری . [ ن َ ] (اِ) اندکی مایه طعام بود که بخورند و گویند نهاری کنیم تا طعامی دیگر رسیدن ، چنانکه بعضی دیگر گویند صفرا بشکنیم از آن سبب که نهار باشد یعنی ناشتا که چون آن خورند آن را نهاری گویند یعنی
معنی نهارخانه
نهارخانه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سفره خانه . اطاق برای صرف طعام در مدرسه و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). نهارخوری .
معنی نهار بازار
نهار بازار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) گاه نهار. گاه خرید و فروش نان و خوردنی های دیگر به ظهر. گاه شلوغی نانوائی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). دقایق نزدیک ظهر که مردم برای خرید به بازار هجوم آرند.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی نهاز","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهاز. [ ن ُ ] (اِ) پیشرو رمه باشد چون ارکاج . (لغت فرس اسدی ). پیشرو رمه و گله ٔ گوسفند باشد و به استعارت همه پیشروان رانهاز گویند. (صحاح الفرس ). بزی باشد که پیش رو گله ٔ گوسفندان باشد و آن را نخرا - توضیحات بیشتر درباره نهاز
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی نهارجانات","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهارجانات . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که محدود است از شمال به دهستان شاخنات ، از مشرق به دهستان طبس و از جنوب به دهستان گل فریز و از مغرب به خوسف . موقعیت دهستان کو - توضیحات بیشتر درباره نهارجانات
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی نهاز","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهاز. [ ن ُ / ن ِ] (ع اِ) اندازه . قدر. (از منتهی الارب ). زهاء. (متن اللغة). گویند هذا نهاز ذلک ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره نهاز
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی نهاری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهاری . [ ن َ ] (اِ) اندکی مایه طعام بود که بخورند و گویند نهاری کنیم تا طعامی دیگر رسیدن ، چنانکه بعضی دیگر گویند صفرا بشکنیم از آن سبب که نهار باشد یعنی ناشتا که چون آن خورند آن را نهاری گویند یعنی - توضیحات بیشتر درباره نهاری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی نهارخانه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهارخانه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سفره خانه . اطاق برای صرف طعام در مدرسه و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). نهارخوری .
- توضیحات بیشتر درباره نهارخانه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی نهار بازار","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نهار بازار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) گاه نهار. گاه خرید و فروش نان و خوردنی های دیگر به ظهر. گاه شلوغی نانوائی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). دقایق نزدیک ظهر که مردم برای خرید به بازار هجوم آرند.
- توضیحات بیشتر درباره نهار بازار
"}}
]}