معنی ناجایگاه
ناجایگاه . (ص مرکب ، اِ مرکب ) بی جا.(ناظم الاطباء). نابجا. که بجای خود نبود. ناجایگه . نه بجای خود. که بر مکان خود نباشد. در غیر موضع. بی مورد: ظلم ، به ناجایگاه نهادن چیزی را. (منتهی الارب ): و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن . (منتخب قابوسنامه ص 49). گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید. (کتاب المعارف ). || بیموقع. نه بموقع مناسب . بی هنگام . غلط گذاشته شده . (ناظم الاطباء).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
ناجایگاه
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی ناجایگاه
ترجمه ناجایگاه
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه ناجایگاه
اى ندانسته تو شر و خیر را *** امتحان خود را کن آن گه غیر را
امتحان خود چو کردى اى فلان *** فارغ آیى ز امتحان دیگران
چون بدانستى که شکر دانهاى *** پس بدانى کاهل شکر خانهاى
پس بدان بىامتحانى که اله *** شکرى نفرستدت ناجایگاه
این بدان بىامتحان از علم شاه *** چون سرى نفرستدت در پایگاه
هیچ عاقل افکند در ثمین *** در میان مستراحى پر چمین
ز انکه گندم را حکیم آگهى *** هیچ نفرستد به انبار کهى
شیخ را که پیشوا و رهبر است *** گر مریدى امتحان کرد او خر است
امتحانش گر کنى در راه دین *** هم تو گردى ممتحن اى بىیقین
جرات و جهلت شود عریان و فاش *** او برهنه کى شود ز آن افتتاش
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی ناجرمکی
ناجرمکی . [ ج ُ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به ناجرمک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بغراطیانم جا و ملجا.
خاقانی .
معنی ناجره
ناجره . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) شهری است در جانب شرقی اندلس از توابع تطیله . (قاموس الاعلام ). و آن امروز به دست فرنگان است . (معجم البلدان ).
معنی ناجح
ناجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خادربن ثمودبن ادهم بن سام بن نوح . در تاریخ گزیده ص 29 نام وی ضمن شرح نسبت صالح [ از فرزندان او ] آمده است .
معنی نأج
نأج . [ ن َءْج ْ ] (ع مص ) زاری و تضرع کردن به درگاه خدا: نأج نأجاً الی اﷲ؛ صاح و تضرع . (معجم متن اللغة). || بانگ کردن گاو. نُؤاج : ناءَج َ الثورُ نأجاً و نُؤاجاً؛ خارَ. (المنجد). || به تأخیر
معنی ناج
ناج . [ جِن ْ ] (ع ص ) باد زودرو. (مهذب الاسماء). || بعیر ناج ؛ شتر تیز رونده . ج ، نواجی . (ناظم الاطباء).
معنی ناجاویده
ناجاویده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نخائیده .ناخائیده . نجویده . مضغ نشده . رجوع به نجویده شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی ناجرمکی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ناجرمکی . [ ج ُ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به ناجرمک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بغراطیانم جا و ملجا.
خاقانی .
- توضیحات بیشتر درباره ناجرمکی
"}},{"@type": "Question","name": "معنی ناجره","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ناجره . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) شهری است در جانب شرقی اندلس از توابع تطیله . (قاموس الاعلام ). و آن امروز به دست فرنگان است . (معجم البلدان ).
- توضیحات بیشتر درباره ناجره
"}},{"@type": "Question","name": "معنی ناجح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ناجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خادربن ثمودبن ادهم بن سام بن نوح . در تاریخ گزیده ص 29 نام وی ضمن شرح نسبت صالح [ از فرزندان او ] آمده است .
- توضیحات بیشتر درباره ناجح
"}},{"@type": "Question","name": "معنی نأج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
نأج . [ ن َءْج ْ ] (ع مص ) زاری و تضرع کردن به درگاه خدا: نأج نأجاً الی اﷲ؛ صاح و تضرع . (معجم متن اللغة). || بانگ کردن گاو. نُؤاج : ناءَج َ الثورُ نأجاً و نُؤاجاً؛ خارَ. (المنجد). || به تأخیر - توضیحات بیشتر درباره نأج
"}},{"@type": "Question","name": "معنی ناج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ناج . [ جِن ْ ] (ع ص ) باد زودرو. (مهذب الاسماء). || بعیر ناج ؛ شتر تیز رونده . ج ، نواجی . (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره ناج
"}},{"@type": "Question","name": "معنی ناجاویده","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ناجاویده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نخائیده .ناخائیده . نجویده . مضغ نشده . رجوع به نجویده شود.
- توضیحات بیشتر درباره ناجاویده
"}}]}