معنی ملتهبه
ملتهبه . [ م ُ ت َهَِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ملتهب . رجوع به ملتهب شود.
- ادویه ٔملتهبه ؛ داروهایی که التهاب و تورم و تهیج در اعضا پدید آورد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
ملتهبه
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی ملتهبه
ترجمه ملتهبه
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه ملتهبه
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی ملث
ملث . [ م َ ] (ع مص ) کسی را به چرب سخنی از کاری بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). به چرب زبانی و سخن خوش خوشدل کردن کسی را و از کاری بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
معنی ملتهم
ملتهم . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) رنگ برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برگشته رنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التهام شود.
معنی ملث
ملث . [ ] (اِ) زدودن باشد از زنگ و شوخ و هرچه بدان ماند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 53).
معنی ملتوط
ملتوط. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پسرخوانده کسی را. (آنندراج ). کسی که دارای پسرخوانده باشد. || چسبیده و ملصق . (ناظم الاطباء).
معنی ملتهب
ملتهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) شعله زن و آتش زبانه کشنده و فروزان . (غیاث ) (آنندراج ). افروخته شده و سوزان و فروزان . (ناظم الاطباء). زبانه کشیده . زبانه زده . زبانه زن . افروخته . برافروخته . مشتعل
معنی ملتمی
ملتمی . [ م ُ ت َ ما ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ). برگشته رنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التماء شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی ملث","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملث . [ م َ ] (ع مص ) کسی را به چرب سخنی از کاری بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). به چرب زبانی و سخن خوش خوشدل کردن کسی را و از کاری بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو - توضیحات بیشتر درباره ملث
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی ملتهم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملتهم . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) رنگ برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برگشته رنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التهام شود.
- توضیحات بیشتر درباره ملتهم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی ملث","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملث . [ ] (اِ) زدودن باشد از زنگ و شوخ و هرچه بدان ماند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 53).
- توضیحات بیشتر درباره ملث
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی ملتوط","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملتوط. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پسرخوانده کسی را. (آنندراج ). کسی که دارای پسرخوانده باشد. || چسبیده و ملصق . (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره ملتوط
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی ملتهب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملتهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) شعله زن و آتش زبانه کشنده و فروزان . (غیاث ) (آنندراج ). افروخته شده و سوزان و فروزان . (ناظم الاطباء). زبانه کشیده . زبانه زده . زبانه زن . افروخته . برافروخته . مشتعل - توضیحات بیشتر درباره ملتهب
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی ملتمی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
ملتمی . [ م ُ ت َ ما ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ). برگشته رنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التماء شود.
- توضیحات بیشتر درباره ملتمی
"}}
]}