معنی خدش
خدش . [ خ َ ](ع مص ) خراشیدن روی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || پاره کردن پوست را کم باشد یا بسیار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خراشیدن پوست را بچوب و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از المصادر زوزنی ). || خدمت کردن . عیب گرفتن . بدگوئی کردن . نقصان و ضعف کسی را نشان دادن . || خاریدن . خمش . (یادداشت بخط مؤلف ) (از اقرب الموارد).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
خدش
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی خدش
آسیب: 1 آفت، بلا 2 آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه 3 عیب، نقص 4 خسارت، خسران، زیان، ضرر
آسیبپذیر: خدشهپذیر، خللپذیر، صدمهپذیر، گزندپذیر و آسیبناپذیر
مخدوش : خدشهدار، خراشیده، معیوب، دستخورده و بیعیب، سالم
مخدوش کردن : 1 خدشهدار کردن 2 دستکاری کردن 3 خراشیدن
سوسه : 1 تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه 2 اشکال، اشکالتراشی 3 خدشه، دشواری
ترجمه خدش
خدشه: scratch
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه خدش
سخن والت ویتمن: هر اینچ از فضا در نزد من یك معجزه است؛ هر عضو و اندیشهی من خوشامد میگوید؛ نه یك اینچ و نه ذرهای از یك اینچ، دارای خدشه و خلل نیست.
سخن والت ویتمن: هر اینچ از فضا در نزد من یك معجزه است؛ هر عضو و اندیشهی من خوشامد میگوید؛ نه یك اینچ و نه ذرهای از یك اینچ، دارای خدشه و خلل نیست.
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی خدری
خدری . [خ َ دِ ] (اِخ ) دهی است در نواحی قاین از نیم بلوک .
معنی خدری
خدری . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ زاهدان به زابل . این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرم و معتدل با 117 تن س
معنی خدعه
خدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . (
معنی خدع
خدع . [ خ ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ خَدوع و خدوع ، به معنی خدعه کن بسیار است . رجوع به خدوع در این لغت نامه شود.
معنی خدری
خدری . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) نام دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. واقع در 24هزارگزی شمال شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به همدان . این ناحیه در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و مالاریای
معنی خدعه
خدعه . [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) مکر. فریب . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نیرنگ . کنبوره . دستان . زرق . دغا. اوزند. رنگ . ترفند. حقه . تنبل [ ت ُ / ت َ و ب َ / ب ُ ].
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی خدری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدری . [خ َ دِ ] (اِخ ) دهی است در نواحی قاین از نیم بلوک .
- توضیحات بیشتر درباره خدری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی خدری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدری . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ زاهدان به زابل . این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرم و معتدل با 117 تن س - توضیحات بیشتر درباره خدری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی خدعه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . ( - توضیحات بیشتر درباره خدعه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی خدع","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدع . [ خ ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ خَدوع و خدوع ، به معنی خدعه کن بسیار است . رجوع به خدوع در این لغت نامه شود.
- توضیحات بیشتر درباره خدع
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی خدری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدری . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) نام دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. واقع در 24هزارگزی شمال شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به همدان . این ناحیه در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و مالاریای - توضیحات بیشتر درباره خدری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی خدعه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
خدعه . [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) مکر. فریب . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نیرنگ . کنبوره . دستان . زرق . دغا. اوزند. رنگ . ترفند. حقه . تنبل [ ت ُ / ت َ و ب َ / ب ُ ]. - توضیحات بیشتر درباره خدعه
"}}
]}