معنی کهرکور
کهرکور. [ ک َ هََ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
کهرکور
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی کهرکور
ترجمه کهرکور
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه کهرکور
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی کهرورة
کهرورة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) کهرور. (منتهی الارب ). ترشروئی ، و گویند: «فی فلان کهرورة»؛ ای انتهار لمن خاطبه و تعبیس الوجه . (از اقرب الموارد). رجوع به کهرور (معنی اول ) شود. || (ص ) کهرور. رجوع به که
معنی کهرور
کهرور. [ ک ُ ] (ع اِمص ) کهرورة. ترشروئی . اسم است . (منتهی الارب ). || (ص ) آنکه سرزنش کند و بانگ برزند مردم را. کهرورة مثل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترش روی و عبوس کننده وترشروئی که سرز
معنی کهرم
کهرم . [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان ). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ کشته شد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء
معنی کهربایی
کهربایی . [ ک َ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به کهربا. (ناظم الاطباء). || به رنگ کهربا.(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چهره از بیم کهربایی گشته . (ظفرنامه از امثال و حکم ص 1476). || (اصطلاح فیزیک ) مغناطیسی .
معنی کهرباوار
کهرباوار. [ ک َ رُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانا به کهربا. (ناظم الاطباء). همچون کهربا. مانند کهربا.
معنی کهریز
کهریز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کولیونداست که در بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی کهرورة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهرورة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) کهرور. (منتهی الارب ). ترشروئی ، و گویند: «فی فلان کهرورة»؛ ای انتهار لمن خاطبه و تعبیس الوجه . (از اقرب الموارد). رجوع به کهرور (معنی اول ) شود. || (ص ) کهرور. رجوع به که - توضیحات بیشتر درباره کهرورة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی کهرور","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهرور. [ ک ُ ] (ع اِمص ) کهرورة. ترشروئی . اسم است . (منتهی الارب ). || (ص ) آنکه سرزنش کند و بانگ برزند مردم را. کهرورة مثل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترش روی و عبوس کننده وترشروئی که سرز - توضیحات بیشتر درباره کهرور
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی کهرم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهرم . [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان ). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ کشته شد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء - توضیحات بیشتر درباره کهرم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی کهربایی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهربایی . [ ک َ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به کهربا. (ناظم الاطباء). || به رنگ کهربا.(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چهره از بیم کهربایی گشته . (ظفرنامه از امثال و حکم ص 1476). || (اصطلاح فیزیک ) مغناطیسی . - توضیحات بیشتر درباره کهربایی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی کهرباوار","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهرباوار. [ ک َ رُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانا به کهربا. (ناظم الاطباء). همچون کهربا. مانند کهربا.
- توضیحات بیشتر درباره کهرباوار
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی کهریز","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
کهریز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کولیونداست که در بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
- توضیحات بیشتر درباره کهریز
"}}
]}