معنی هزاربیشه
هزاربیشه . [ هََ / هَِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچه ٔ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمه ٔ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. (از یادداشتهای مؤلف ) :
چه غم تهی اگر از باده جام و شیشه ٔ ماست
که چشم پرفن ساقی هزاربیشه ٔ ماست .
صائب تبریزی .
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
هزاربیشه
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی هزاربیشه
ترجمه هزاربیشه
هزاربیشه: catchall
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه هزاربیشه
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی هزارتابه
هزارتابه . [ هََ / هَِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (از: هزار + تاب + َه ، پساوند اتصاف و نسبت یا پساوند فاعلی ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نامی از نامهای آفتاب . (انجمن آرا) (برهان ) :
تا می تابد هزارتابه
معنی هزاربد
هزاربد. [ هََ ب َ ] (اِ مرکب ) در تشکیلات مرکزی حکومت ساسانی وزیر بزرگ را هزاربد می گفتند که به زبان پهلوی ساسانی هزارپتی میشود. (از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه ٔ رشید یاسمی چ 2 ص
معنی هزارپا
هزارپا. [ هََ/ هَِ ] (اِ مرکب ) حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه ٔ آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک
معنی هزارپسر
هزارپسر. [ هَِ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است دوائی . (آنندراج ) (برهان ).
معنی هزارتا
هزارتا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
معنی هزارجریب
هزارجریب . [ هََ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دورود شهرستان بروجرد. جلگه ٔ معتدل و دارای 616 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود و محصول آن غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی هزارتابه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزارتابه . [ هََ / هَِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (از: هزار + تاب + َه ، پساوند اتصاف و نسبت یا پساوند فاعلی ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نامی از نامهای آفتاب . (انجمن آرا) (برهان ) :
تا می تابد هزارتابه
- توضیحات بیشتر درباره هزارتابه
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی هزاربد","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزاربد. [ هََ ب َ ] (اِ مرکب ) در تشکیلات مرکزی حکومت ساسانی وزیر بزرگ را هزاربد می گفتند که به زبان پهلوی ساسانی هزارپتی میشود. (از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه ٔ رشید یاسمی چ 2 ص - توضیحات بیشتر درباره هزاربد
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی هزارپا","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزارپا. [ هََ/ هَِ ] (اِ مرکب ) حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه ٔ آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک - توضیحات بیشتر درباره هزارپا
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی هزارپسر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزارپسر. [ هَِ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است دوائی . (آنندراج ) (برهان ).
- توضیحات بیشتر درباره هزارپسر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی هزارتا","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزارتا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
- توضیحات بیشتر درباره هزارتا
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی هزارجریب","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
هزارجریب . [ هََ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دورود شهرستان بروجرد. جلگه ٔ معتدل و دارای 616 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود و محصول آن غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
- توضیحات بیشتر درباره هزارجریب
"}}
]}