معنی حوتکیة
حوتکیة. [ ح َ ت َ کی ی َ ] (ع اِ) نوعی از بندش عمامه که عرب بستندی . و گفته اند منسوب است به مردی حوتک نام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کان رسول اﷲ یخرج علینا و علیه الحوتکیه . (حدیث از ناظم الاطباء).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
حوتکیة
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی حوتکیة
ترجمه حوتکیة
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه حوتکیة
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی حوج
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) سلامت . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: حوجاً لک ؛ اَی سلامة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (محیط المحیط) . || (مص ) نیازمند شدن . (منتهی الارب ). حاجتمند شدن . (تاج المصادر بی
معنی حوتکة
حوتکة. [ ح َ ت َ ک َ ] (ع اِ) رفتار مرد کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معنی حوت
حوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه
ت
معنی حوج
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) درویشی . (منتهی الارب ). فقر و فاقه . (اقرب الموارد).
معنی حوتل
حوتل . [ ح َ ت َ ] (ع اِ) کودک مراهق . || بچه ٔ مرغ سنگخوار. || (ص ) ضعیف ناتوانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معنی حوتکی
حوتکی . [ ح َ ت َ کی ی ] (ع ص ) کوتاه لاغر سخت خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی حوج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) سلامت . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: حوجاً لک ؛ اَی سلامة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (محیط المحیط) . || (مص ) نیازمند شدن . (منتهی الارب ). حاجتمند شدن . (تاج المصادر بی - توضیحات بیشتر درباره حوج
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حوتکة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوتکة. [ ح َ ت َ ک َ ] (ع اِ) رفتار مرد کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره حوتکة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حوت","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه
ت - توضیحات بیشتر درباره حوت
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حوج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) درویشی . (منتهی الارب ). فقر و فاقه . (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره حوج
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حوتل","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوتل . [ ح َ ت َ ] (ع اِ) کودک مراهق . || بچه ٔ مرغ سنگخوار. || (ص ) ضعیف ناتوانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره حوتل
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حوتکی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حوتکی . [ ح َ ت َ کی ی ] (ع ص ) کوتاه لاغر سخت خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره حوتکی
"}}
]}