معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمد (الحاج ). او راست : الکلام المتین فی معرفةالبراهین که در مطبعةالمعارف مصر بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
حافظ
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی حافظ
مدافع : پاسدار، پشتیبان، حارس، جانبتدار، حافظ، حامی، دفاعکننده، ظهیر، مجیر و مهاجم
سپر : 1 اسپر، درق، درقه، مجن 2 محافظ 3 ضربهگیر 4 حائل، مانع، حفاظ
سپر کردن : محافظ ساختن، پناه قرار دادن، سپر ساختن و سپرافکندن
سنتگرا : 1 سنتی 2 سنتخواه، سنتپرست، سنتطلب و سنتشکن 3 متحجر، واپسگرا و پیشرو، متجدد، تجددطلب 4 محافظهکار و رادیکال 5 کهنهگرا، کهنه و نوگرا
سنتگرایی : 1 سنتخواهی، سنتپرستی، سنتطلبی و سنتشکنی 2 تحجر، واپسگرایی و تجددطلبی 3 محافظهکاری و رادیکالیسم 4 کهنهگرایی و نوگرایی
ترجمه حافظ
محافظ: supporter
نئومحافظه کار: neoconservetive
خدا حافظی کردن: say good-bye
خداحافظی کردن: say goodbye
نیروهای حافظ تاسیسات نفت: oil facilities guards
حافظ: keeper
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه حافظ
سخن توماس دوكوئین: هر چه بیشتر بر بار حافظه بیفزایید، حافظه تان قویتر می شود و هر چه بیشتر به آن اعتماد كنید، قابل اعتمادتر می گردد.
سخن حضرت محمد (ص): سه چیز است كه حافظه را زیاد میكند و دردهای بدن را میبرد: كُندر خوائیدن و مسواك كردن و قرآن خواندن.
سخن حضرت محمد (ص): پروردگارا! در دنیا و آخرت به ما نیكی عطا كن و ما را از عذاب جهنّم محافظت نما.
سخن امام علی (ع): مروّت و مردی در حضر خواندن قرآن است و همنشینی با علما كردن و تفكر در فقه و علوم كردن و محافظت بر نمازهای جماعت كردن.
سخن بازیل: حافظه، پرونده تخیل و گنجینه عقل، دفتر ثبت وجدان و مخزن اندیشه است.
عقل دو عقل است اول مکسبى *** که در آموزى چو در مکتب صبى
از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر *** از معانى و ز علوم خوب و بکر
عقل تو افزون شود بر دیگران *** لیک تو باشى ز حفظ آن گران
لوح حافظ باشى اندر دور و گشت *** لوح محفوظ اوست کاو زین در گذشت
عقل دیگر بخشش یزدان بود *** چشمهى آن در میان جان بود
چون ز سینه آب دانش جوش کرد *** نه شود گنده نه دیرینه نه زرد
ور ره نبعش بود بسته چه غم *** کاو همىجوشد ز خانه دمبهدم
عقل تحصیلى مثال جویها *** کان رود در خانهاى از کویها
راه آبش بسته شد شد بىنوا *** از درون خویشتن جو چشمه را
قصهى آن که کسى با کسى مشورت مىکرد گفتش مشورت با دیگرى کن که من عدوى توام ***
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی حافظ بخاری
حافظ بخاری . [ ف ِ ظِ ب ُ ] (اِخ ) او راست : شرح عقودالعقائد امام سدیدالدین محمدبن ابی بکر المعروف به امام زاده البخاری ، و این شرح در مجلدی کبیر است . (کشف الظنون ).
معنی حافظ امیر
حافظ امیر. [ ف ِ اَ ] (اِخ ) برادر امیرعلی و معاصر سلیمان خان (741-745 هَ . ق .) از ایلخانان ایران بود. رجوع به امیر حافظ شود.
معنی حافظ
حافظ. [ف ِ ] (اِخ ) علی بغدادی . رجوع به حافظ بغدادی شود.
معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) حصیرچی زاده . محمدآقا. رجوع به حصیرچی زاده شود.
معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمدبن ناصر سلامی ، منسوب به مدینةالسلام بغداد. محدث است .
معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) نجیب . رجوع به وسیله محمد شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ بخاری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ بخاری . [ ف ِ ظِ ب ُ ] (اِخ ) او راست : شرح عقودالعقائد امام سدیدالدین محمدبن ابی بکر المعروف به امام زاده البخاری ، و این شرح در مجلدی کبیر است . (کشف الظنون ).
- توضیحات بیشتر درباره حافظ بخاری
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ امیر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ امیر. [ ف ِ اَ ] (اِخ ) برادر امیرعلی و معاصر سلیمان خان (741-745 هَ . ق .) از ایلخانان ایران بود. رجوع به امیر حافظ شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ امیر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ف ِ ] (اِخ ) علی بغدادی . رجوع به حافظ بغدادی شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) حصیرچی زاده . محمدآقا. رجوع به حصیرچی زاده شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمدبن ناصر سلامی ، منسوب به مدینةالسلام بغداد. محدث است .
- توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) نجیب . رجوع به وسیله محمد شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
]}