معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ](اِخ ) معین الدین خلیفه . یکی از صدور سلطان حسین میرزا تیموری . رجوع به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 299 شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
حافظ
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی حافظ
مدافع : پاسدار، پشتیبان، حارس، جانبتدار، حافظ، حامی، دفاعکننده، ظهیر، مجیر و مهاجم
سپر : 1 اسپر، درق، درقه، مجن 2 محافظ 3 ضربهگیر 4 حائل، مانع، حفاظ
سپر کردن : محافظ ساختن، پناه قرار دادن، سپر ساختن و سپرافکندن
سنتگرا : 1 سنتی 2 سنتخواه، سنتپرست، سنتطلب و سنتشکن 3 متحجر، واپسگرا و پیشرو، متجدد، تجددطلب 4 محافظهکار و رادیکال 5 کهنهگرا، کهنه و نوگرا
سنتگرایی : 1 سنتخواهی، سنتپرستی، سنتطلبی و سنتشکنی 2 تحجر، واپسگرایی و تجددطلبی 3 محافظهکاری و رادیکالیسم 4 کهنهگرایی و نوگرایی
ترجمه حافظ
محافظ: supporter
نئومحافظه کار: neoconservetive
خدا حافظی کردن: say good-bye
خداحافظی کردن: say goodbye
نیروهای حافظ تاسیسات نفت: oil facilities guards
حافظ: keeper
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه حافظ
سخن توماس دوكوئین: هر چه بیشتر بر بار حافظه بیفزایید، حافظه تان قویتر می شود و هر چه بیشتر به آن اعتماد كنید، قابل اعتمادتر می گردد.
سخن حضرت محمد (ص): سه چیز است كه حافظه را زیاد میكند و دردهای بدن را میبرد: كُندر خوائیدن و مسواك كردن و قرآن خواندن.
سخن حضرت محمد (ص): پروردگارا! در دنیا و آخرت به ما نیكی عطا كن و ما را از عذاب جهنّم محافظت نما.
سخن امام علی (ع): مروّت و مردی در حضر خواندن قرآن است و همنشینی با علما كردن و تفكر در فقه و علوم كردن و محافظت بر نمازهای جماعت كردن.
سخن بازیل: حافظه، پرونده تخیل و گنجینه عقل، دفتر ثبت وجدان و مخزن اندیشه است.
آن ابو جهل از پیمبر معجزى *** خواست همچون کینهور ترکى غزى
لیک آن صدیق حق معجز نخواست *** گفت این رو خود نگوید جز که راست
کى رسد همچون تویى را کز منى *** امتحان همچو من یارى کنى
گفتن آن جهود على را علیه السلام که اگر اعتماد دارى بر حافظى حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیر المؤمنین او را ***
مرتضى را گفت روزى یک عنود *** کاو ز تعظیم خدا آگه نبود
بر سر بامى و قصرى بس بلند *** حفظ حق را واقفى اى هوشمند
گفت آرى او حفیظ است و غنى *** هستى ما را ز طفلى و منى
گفت خود را اندر افکن هین ز بام *** اعتمادى کن به حفظ حق تمام
تا یقین گردد مرا ایقان تو *** و اعتقاد خوب با برهان تو
پس امیرش گفت خامش کن برو *** تا نگردد جانت زین جرات گرو
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمد (الحاج ). او راست : الکلام المتین فی معرفةالبراهین که در مطبعةالمعارف مصر بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
معنی حافظ باخرزی
حافظ باخرزی . [ ف ِ ظِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به حافظ جلاجل باخرزی شود.
معنی حافظ ابراهیم
حافظ ابراهیم . [ ف ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فهمی شاعر. یکی از وکلای دارالکتب مصر. مولد او بسال 1873 م . در قاهره وی مدتی در زمره ٔ صاحب منصبان مصری در سودان خدمت کرد و سپس به مصر آمد و ملازم محمد
معنی حافظ امیر
حافظ امیر. [ ف ِ اَ ] (اِخ ) برادر امیرعلی و معاصر سلیمان خان (741-745 هَ . ق .) از ایلخانان ایران بود. رجوع به امیر حافظ شود.
معنی حافظ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) علی پاشا. یکی از مردم آماسیه و از وزرای عهد سلطان محمودخان ثانی . وی در ابتدا در خدمت بعض وزرا سمت قپوچی باشی (دربان باشی ) داشت و سپس به قسطنطنیه شد و آنگاه با رتبه ٔ وزارت والی
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ بغدادی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ بغدادی . [ ف ِ ظِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به علی بن عمر... شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ بغدادی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمد (الحاج ). او راست : الکلام المتین فی معرفةالبراهین که در مطبعةالمعارف مصر بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
- توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ باخرزی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ باخرزی . [ ف ِ ظِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به حافظ جلاجل باخرزی شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ باخرزی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ ابراهیم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ ابراهیم . [ ف ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فهمی شاعر. یکی از وکلای دارالکتب مصر. مولد او بسال 1873 م . در قاهره وی مدتی در زمره ٔ صاحب منصبان مصری در سودان خدمت کرد و سپس به مصر آمد و ملازم محمد - توضیحات بیشتر درباره حافظ ابراهیم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ امیر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ امیر. [ ف ِ اَ ] (اِخ ) برادر امیرعلی و معاصر سلیمان خان (741-745 هَ . ق .) از ایلخانان ایران بود. رجوع به امیر حافظ شود.
- توضیحات بیشتر درباره حافظ امیر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی حافظ","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) علی پاشا. یکی از مردم آماسیه و از وزرای عهد سلطان محمودخان ثانی . وی در ابتدا در خدمت بعض وزرا سمت قپوچی باشی (دربان باشی ) داشت و سپس به قسطنطنیه شد و آنگاه با رتبه ٔ وزارت والی - توضیحات بیشتر درباره حافظ
"}}
]}