معنی قزب
قزب . [ ق َ زَ ] (ع مص ) سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ). این لغت یمنی است . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی و سختی . (منتهی الارب ).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
قزب
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی قزب
ترجمه قزب
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه قزب
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی قزح
قزح . [ ق ُ زَ ] (ع اِ) ج ِ قُزْحة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- قوس قزح ؛ قوس سحاب و قوس غمام است . (اقرب الموارد). آدینده ، یعنی آنچه پیدا شود بر هوا سرخ و سبز به شکل کمان ، و آن را کمان رستم ن
معنی قزانچال
قزانچال . [ ق َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی باختر آبیک و 6 هزارگزی راه شوسه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از قنا
معنی قزح
قزح . [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ). تابل . (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان ). || تخم پیاز. (منتهی الارب ). بزر بصل . واین لغتی است شامی . (اقرب الموارد)
معنی قزام
قزام . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَزَم . فرومایگان و ناکسان . (منتهی الارب ).لئام . گویند: قوم قزام ؛ ای لئام . (اقرب الموارد).
معنی قزد
قزد. [ ق َ ] (ع اِمص ) آهنگ . (منتهی الارب ). قصد. (اقرب الموارد). || (مص ) آهنگ کردن ، و این لغتی است در قصد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
معنی قزحة
قزحة. [ ق ُ ح َ ] (ع اِ) رنگارنگ از طرق و خطوط و جز آن . (منتهی الارب ). الطریقة من الوان قوس قزح . (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، قُزَح . (اقرب الموارد).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی قزح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزح . [ ق ُ زَ ] (ع اِ) ج ِ قُزْحة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- قوس قزح ؛ قوس سحاب و قوس غمام است . (اقرب الموارد). آدینده ، یعنی آنچه پیدا شود بر هوا سرخ و سبز به شکل کمان ، و آن را کمان رستم ن - توضیحات بیشتر درباره قزح
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی قزانچال","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزانچال . [ ق َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی باختر آبیک و 6 هزارگزی راه شوسه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از قنا - توضیحات بیشتر درباره قزانچال
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی قزح","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزح . [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ). تابل . (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان ). || تخم پیاز. (منتهی الارب ). بزر بصل . واین لغتی است شامی . (اقرب الموارد) - توضیحات بیشتر درباره قزح
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی قزام","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزام . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَزَم . فرومایگان و ناکسان . (منتهی الارب ).لئام . گویند: قوم قزام ؛ ای لئام . (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره قزام
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی قزد","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزد. [ ق َ ] (ع اِمص ) آهنگ . (منتهی الارب ). قصد. (اقرب الموارد). || (مص ) آهنگ کردن ، و این لغتی است در قصد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره قزد
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی قزحة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
قزحة. [ ق ُ ح َ ] (ع اِ) رنگارنگ از طرق و خطوط و جز آن . (منتهی الارب ). الطریقة من الوان قوس قزح . (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، قُزَح . (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره قزحة
"}}
]}