معنی دراهس
دراهس . [ دَ هَِ ] (ع اِ) سختی ها. (منتهی الارب ). سختی ها و بلاها. (ناظم الاطباء). شداید. (اقرب الموارد). درهوس . و رجوع به درهوس شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
دراهس
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی دراهس
ترجمه دراهس
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه دراهس
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی دراهم
دراهم . [ دَ هَِ ] (ع اِ) ج ِ دِرهَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره . دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک ، به چند
معنی دراوردی
دراوردی . [ دَ وَ ] (اِخ ) محمدبن بحیی بن ابی عمر عدنی دراوردی ، مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به ابن عمر. عالم به حدیث و قاضی عدن بود و در مکه مجاور گشت . وی از فضیل بن عیاض و طبقه ٔ او روایت حدیث کرد؛ و
معنی درای
درای . [ دَ] (اِ) ریشه ٔ دراییدن . گفتگو. (برهان ). مکالمه . (ناظم الاطباء). || ماضی گفتن ، یعنی گفت . (از برهان ) (جهانگیری ). || (فعل امر) امر بر گفتن ، یعنی بگو. (از برهان ) (از جهانگیری ). || (نف
معنی دراهو
دراهو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر، واقع در 40هزارگزی باختر بزمان و کنار راه مالرو بمپور به ریگان ، با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است . س
معنی دراورد
دراورد. [ ] (اِخ ) بگفته ٔ حمداﷲ مستوفی (نزهةالقلوب ج 3 ص 83) از بلاد آذربایجان است ودر زمان سابق قصبه بوده و اکنون ولایتی است و قشلاق جمعی از مغول . حاصلش از غله و پنبه و شلتوک می باشد.
معنی دراویدیان
دراویدیان . [ دِ ] (اِخ ) نام پرجمعیت ترین نژادهای ساکن هند پیش ازورود مهاجمین آریائی . امروزه این نام به گروهی از ساکنین هند جنوبی به استثنای سواحل غربی اطلاق میشود که قسمت عمده ٔ سکنه ٔ این ناحیه
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی دراهم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دراهم . [ دَ هَِ ] (ع اِ) ج ِ دِرهَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره . دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک ، به چند - توضیحات بیشتر درباره دراهم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی دراوردی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دراوردی . [ دَ وَ ] (اِخ ) محمدبن بحیی بن ابی عمر عدنی دراوردی ، مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به ابن عمر. عالم به حدیث و قاضی عدن بود و در مکه مجاور گشت . وی از فضیل بن عیاض و طبقه ٔ او روایت حدیث کرد؛ و - توضیحات بیشتر درباره دراوردی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی درای","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
درای . [ دَ] (اِ) ریشه ٔ دراییدن . گفتگو. (برهان ). مکالمه . (ناظم الاطباء). || ماضی گفتن ، یعنی گفت . (از برهان ) (جهانگیری ). || (فعل امر) امر بر گفتن ، یعنی بگو. (از برهان ) (از جهانگیری ). || (نف - توضیحات بیشتر درباره درای
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی دراهو","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دراهو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر، واقع در 40هزارگزی باختر بزمان و کنار راه مالرو بمپور به ریگان ، با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است . س - توضیحات بیشتر درباره دراهو
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی دراورد","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دراورد. [ ] (اِخ ) بگفته ٔ حمداﷲ مستوفی (نزهةالقلوب ج 3 ص 83) از بلاد آذربایجان است ودر زمان سابق قصبه بوده و اکنون ولایتی است و قشلاق جمعی از مغول . حاصلش از غله و پنبه و شلتوک می باشد.
- توضیحات بیشتر درباره دراورد
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی دراویدیان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دراویدیان . [ دِ ] (اِخ ) نام پرجمعیت ترین نژادهای ساکن هند پیش ازورود مهاجمین آریائی . امروزه این نام به گروهی از ساکنین هند جنوبی به استثنای سواحل غربی اطلاق میشود که قسمت عمده ٔ سکنه ٔ این ناحیه - توضیحات بیشتر درباره دراویدیان
"}}
]}