معنی دانشیار
دانشیار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) که دانش یار دارد. که دانش ملازم اوست . که علم رفیق اوست . || (اِ مرکب ) در اصطلاح و بموجب ماده ٔ دهم قانون تأسیس دانشگاه مصوب 18 خرداد 1313 هَ . ش . مجلس شورای ملی این کلمه بجای معاون استاد دانشگاه برگزیده شده است .
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
دانشیار
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی دانشیار
دانشیار: کمکاستاد، معید
ترجمه دانشیار
دانشیار: associate professor
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه دانشیار
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی دانشومند
دانشومند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) دانشمند و حکیم و بسیاردان . (برهان ). دانشمند. حکیم و دانا و بسیاردان و دانشمند. (ناظم الاطباء) :
بود دانشومند و هم پهلوان
نبیند کسی پیر ازینسان جوان .
فردوسی .
گر
معنی دانشمندیه
دانشمندیه . [ ن ِ م َ دی ی َ ] (اِخ ) (امرای ...) در موقعی که سلاجقه ببسط قدرت خود در آسیای صغیر مشغول بودند یکی دیگر ازرؤسای ترک بنام گمشتگین بن دانشمند در ولایت کاپادوکیا یعنی در شهرهای سیواس و قیس
معنی دانقرالو
دانقرالو. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 19/5هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 5/5هزارگزی خاور شوسه ارومیه به سلماس . جلگه است و معتدل دارای 120 سکنه . آب آن از نازلو
معنی دانقه
دانقه . [ ] (اِخ ) نام ناحیتی از توابع آذربایجان و بدانجا معدن مس باشد. (جغرافیایی اقتصادی کیهان ص 41).
معنی دانق
دانق . [ ن ِ ] (ع ص ) گول . نادان . رزد. (منتهی الارب ). || لاغر و ضعیف و فرومایه از مردم و ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آدمی و ستور لاغر زبون .
معنی دانشمندیان
دانشمندیان . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) امرای دانشمندی . رجوع به دانشمندیه و رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 482 شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی دانشومند","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانشومند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) دانشمند و حکیم و بسیاردان . (برهان ). دانشمند. حکیم و دانا و بسیاردان و دانشمند. (ناظم الاطباء) :
بود دانشومند و هم پهلوان
نبیند کسی پیر ازینسان جوان .
فردوسی .
گر - توضیحات بیشتر درباره دانشومند
"}},{"@type": "Question","name": "معنی دانشمندیه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانشمندیه . [ ن ِ م َ دی ی َ ] (اِخ ) (امرای ...) در موقعی که سلاجقه ببسط قدرت خود در آسیای صغیر مشغول بودند یکی دیگر ازرؤسای ترک بنام گمشتگین بن دانشمند در ولایت کاپادوکیا یعنی در شهرهای سیواس و قیس - توضیحات بیشتر درباره دانشمندیه
"}},{"@type": "Question","name": "معنی دانقرالو","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانقرالو. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 19/5هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 5/5هزارگزی خاور شوسه ارومیه به سلماس . جلگه است و معتدل دارای 120 سکنه . آب آن از نازلو - توضیحات بیشتر درباره دانقرالو
"}},{"@type": "Question","name": "معنی دانقه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانقه . [ ] (اِخ ) نام ناحیتی از توابع آذربایجان و بدانجا معدن مس باشد. (جغرافیایی اقتصادی کیهان ص 41).
- توضیحات بیشتر درباره دانقه
"}},{"@type": "Question","name": "معنی دانق","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانق . [ ن ِ ] (ع ص ) گول . نادان . رزد. (منتهی الارب ). || لاغر و ضعیف و فرومایه از مردم و ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آدمی و ستور لاغر زبون .
- توضیحات بیشتر درباره دانق
"}},{"@type": "Question","name": "معنی دانشمندیان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
دانشمندیان . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) امرای دانشمندی . رجوع به دانشمندیه و رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 482 شود.
- توضیحات بیشتر درباره دانشمندیان
"}}]}