مجله اینترنتی متنی و تصویری ایرانیان

معنی بردان


معنی بردان

بردان . [ ب َ ] (اِخ ) وردان . وارتان . اشک نوزدهم پسر اردوان که بنا بروایتی از یوسف فلاویوس پس از پدر بتخت سلطنت نشست . رجوع به ایران باستان ص 2413 ببعد شود.

معنی بردان- ترجمه بردان برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد بردان اینجا را کلیک کنید

هم معنی بردان


ترجمه بردان


سخنان بزرگان با استفاده از کلمه بردان



مطالب نزدیک به این موضوع:

معنی بردان

بردان . [ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ برد، صبح و شام و فی الحدیث من صلی البردین دخل الجنة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بامداد و شبانگاه . (مهذب الاسماء). رجوع به برد شود. || (ص ) مردیکه د

معنی بردبل

بردبل . [ ب َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان والانجرد بخش مرکزی شهرستان بروجرد، جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 345 تن است . و آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و را

معنی بردبر

بردبر. [ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایزه شهرستان اهواز. کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 106 تن می باشد. آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از

معنی بردانگا

بردانگا. [ ب ِ رَ ] (اِ) قسمی تفنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).

معنی بردبار

بردبار. [ ب ُ ] (ص مرکب ) حلیم . (دهار) (ترجمان القرآن ). حمول . متحمل . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاب آورنده و تحمل کننده . (برهان ) (انجمن آرا).صابر. صبور. (یادداشت مؤلف ). پرحوصله . شکیبا. باصبر و ب

معنی بردة

بردة. [ ب َ رِ دَ ] (ع ص ) سحابة...؛ ابر تگرگ بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).

شما هم در مورد این موضوع بنویسید:

عنوان:  
توضیحات:  
حروف را وارد کنید: