معنی بربون
بربون . [ ب َ ] (اِ) دیباء تنک و برنون و بزیون و پرنو نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
بربون
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی بربون
ترجمه بربون
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه بربون
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی برپای
برپای . [ ب َ] (ص مرکب ) برپا. قائم . ایستاده . سرپا :
ز خوردن همه روز بربسته لب
به پیش جهاندار برپای شب .
فردوسی .
دو اسب اندر آن دشت برپای بود
پر از گرد و رستم دگر جای بود.
فردوسی .
شگفت آمدش
معنی برپا کردن
برپا کردن . [ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن . منعقد کردن آن . تشکیل دادن آن . اقامه .برپا ساختن . || تأسیس کردن . پی افکندن . بنیاد کردن : از بهشت ندا آمد ا
معنی بربوده
بربوده . [ ب ِ رُ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: ب + ربوده ) مسلوب . ربوده . رجوع به ربوده شود.
معنی بربهین
بربهین . [ ب َ ب َ ] (اِ) سبزه ای است . بقلةالحمقاء. خرفه . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ پرپهن است . رجوع به پرپهن شود.
معنی بربیختن
بربیختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: بر + بیختن ، صورتی از پیختن ) پیختن . برپیختن . پیچیدن . تافتن : گفت ... رسول برای پسر عمه اش حکم کرد و لب بر بیخت بطریق استهزاء. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 3). رجوع
معنی برپا شدن
برپا شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . قیام . پا شدن . خاستن . برخاستن : شورش جنگ برپا شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی برپای","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
برپای . [ ب َ] (ص مرکب ) برپا. قائم . ایستاده . سرپا :
ز خوردن همه روز بربسته لب
به پیش جهاندار برپای شب .
فردوسی .
دو اسب اندر آن دشت برپای بود
پر از گرد و رستم دگر جای بود.
فردوسی .
شگفت آمدش - توضیحات بیشتر درباره برپای
"}},{"@type": "Question","name": "معنی برپا کردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
برپا کردن . [ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن . منعقد کردن آن . تشکیل دادن آن . اقامه .برپا ساختن . || تأسیس کردن . پی افکندن . بنیاد کردن : از بهشت ندا آمد ا - توضیحات بیشتر درباره برپا کردن
"}},{"@type": "Question","name": "معنی بربوده","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بربوده . [ ب ِ رُ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: ب + ربوده ) مسلوب . ربوده . رجوع به ربوده شود.
- توضیحات بیشتر درباره بربوده
"}},{"@type": "Question","name": "معنی بربهین","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بربهین . [ ب َ ب َ ] (اِ) سبزه ای است . بقلةالحمقاء. خرفه . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ پرپهن است . رجوع به پرپهن شود.
- توضیحات بیشتر درباره بربهین
"}},{"@type": "Question","name": "معنی بربیختن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بربیختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: بر + بیختن ، صورتی از پیختن ) پیختن . برپیختن . پیچیدن . تافتن : گفت ... رسول برای پسر عمه اش حکم کرد و لب بر بیخت بطریق استهزاء. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 3). رجوع - توضیحات بیشتر درباره بربیختن
"}},{"@type": "Question","name": "معنی برپا شدن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
برپا شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . قیام . پا شدن . خاستن . برخاستن : شورش جنگ برپا شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- توضیحات بیشتر درباره برپا شدن
"}}]}