معنی بالی
بالی . (اِ) عنبر ماهی . نوعی پستاندار عظیم الجثه ٔ دریایی شبیه ماهی . بال . وال . و رجوع به بال شود.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
بالی
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی بالی
آسودگی: آرامش، آسایش، استراحت، راحت، فراغبالی، فراغت و اضطراب، تشویش، دغدغه
سر برآوردن : 1 سربلند کردن 2 سر برداشتن 3 بالا آمدن، طلوع کردن 4 ظاهر شدن، نمایان شدن، خود رانشان دادن 5 مرتفع شدن، بلند شدن 6 برخاستن 7 روییدن، سبز شدن، دمیدن 8 بالیدن، قد کشیدن 9 افتخار کردن 01 ممتازشدن، برجسته شدن، ش
سربههوا : 1 بازیگوش، بیتوجه، بیقید، بیبندوبار، لاابالی، بیدقت، بیمبالات، غافل، لاقید و سربهزیر، دقیق، مراقب
سربههوا شدن : 1 بازیگوش شدن، غافل گشتن، بیمبالات شدن 2 بیبندوبار شدن، لاابالی شدن، لاقید شدن
سهلانگار : آسانگیر، بیمبالات، سهلگیر، مسامح، مسامحهکار، ، لاابالی، لاقید، ولنگار و سختگیر، سور
ترجمه بالی
بالین: bedside
لاابالی گری: insouciance
بالیدن: boast
بخود بالیدن: boasting
بالیدن: brag
بالی: above
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه بالی
سخن امام علی (ع): بپرهیز از خودپسندی و بالیدن به خود، و از اطمینان به آنچه كه از نفس خود، تو را به خودپسندی وادار كرده است.
سخن يَسنَه: درستی و درمان را میستاییم. پرورش و بالیدن را میستاییم؛ پایداری در برابر دردها و بیماریها را.
سخن امام علی (ع): برای دلها اقبالی (رویآوردنی) است و ادباری (رویگرداندنی). پس هنگامی كه روی آورد، مستحبات را [هم] بر او عرضه كنید و اگر روی گرداند، تنها به واجبات قناعت كنید.
سخن امام علی (ع): آن كس به مقصود خویشتن نایل گشت كه پر و بالی داشت و به پرواز درآمد، یا فاقد قدرت بود و از هجوم به مخاطرات خودداری كرد و آسوده شد.
سخن امام علی (ع): بپرهیز از خودپسندی و بالیدن به خود، و از اطمینان به آنچه كه از نفس خود، تو را به خودپسندی وادار كرده است.
یک دگر را مژده مىدادند هان *** نک ندایى مىرسد از آسمان
ز ان ندا دینها همىگردند گبز *** شاخ و برگ دل همىگردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صور *** مردگان را وارهانید از قبور
مر ترا بادا سعادت بعد از این *** این گذشت اللَّه اعلم بالیقین
بقیهى قصهى اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیه السلام آل بلقیس را هر یکى را اندر خورد مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیرى به صفیر آن جنس مرغ و طعمهى او ***
قصه گویم از سبا مشتاقوار *** چون صبا آمد به سوى لالهزار
لاقت الاشباح یوم وصلها *** عادت الاولاد صوب اصلها
أمة العشق الخفى فى الامم *** مثل جود حوله لوم السقم
ذله الارواح من اشباحها *** عزه الاشباح من ارواحها
ایها العشاق السقیا لکم *** أنتم الباقون و البقیا لکم
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی بالی
بالی . (ع ص ) کهن . کهنه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). پوسیده . تباه شده . (یادداشت مؤلف ). مندرس . بال . (ناظم الاطباء).
- ثوب بالی ؛ لباس کهنه .
|| پیرگشته . (یادداشت مؤلف ).
معنی بالی بیگلو
بالی بیگلو. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر که در چهل هزار و پانصدگزی شمال خاور کلیبر و چهل هزار و پانصدگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای
معنی بالوی
بالوی . (اِخ ) شیخ حامدبن حاج عبدالفتاح بالوی . او راست : زبدة العرفان فی وجوه القرآن ، در تعریف علم قرآن یا قراآت ده گانه ، که در 1252 هَ . ق . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ).
معنی بالی
بالی . (اِخ ) نام جزیره ای در مشرق جاوه که بوسیله ٔ ترعه ٔ بالی از جزیره ٔ لومبوک جدا می شود و از مهمترین و پرفعالیت ترین جزایر شبه جزیره ٔ سند محسوب می شود. جمعیت آن از یک ملیون و پانصد هزارتن اف
معنی بالوی
بالوی . (ص نسبی ) منسوب است به بالویه که نام خاندانی از محدثان است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بالویی شود.
معنی بالویه
بالویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) پرستو. ابابیل . بالوایه . (آنندراج ). چلچله . مرغ بهشتی . (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی بالی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالی . (ع ص ) کهن . کهنه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). پوسیده . تباه شده . (یادداشت مؤلف ). مندرس . بال . (ناظم الاطباء).
- ثوب بالی ؛ لباس کهنه .
|| پیرگشته . (یادداشت مؤلف ).
- توضیحات بیشتر درباره بالی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی بالی بیگلو","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالی بیگلو. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر که در چهل هزار و پانصدگزی شمال خاور کلیبر و چهل هزار و پانصدگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای - توضیحات بیشتر درباره بالی بیگلو
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی بالوی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالوی . (اِخ ) شیخ حامدبن حاج عبدالفتاح بالوی . او راست : زبدة العرفان فی وجوه القرآن ، در تعریف علم قرآن یا قراآت ده گانه ، که در 1252 هَ . ق . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ).
- توضیحات بیشتر درباره بالوی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی بالی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالی . (اِخ ) نام جزیره ای در مشرق جاوه که بوسیله ٔ ترعه ٔ بالی از جزیره ٔ لومبوک جدا می شود و از مهمترین و پرفعالیت ترین جزایر شبه جزیره ٔ سند محسوب می شود. جمعیت آن از یک ملیون و پانصد هزارتن اف - توضیحات بیشتر درباره بالی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی بالوی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالوی . (ص نسبی ) منسوب است به بالویه که نام خاندانی از محدثان است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بالویی شود.
- توضیحات بیشتر درباره بالوی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی بالویه","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
بالویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) پرستو. ابابیل . بالوایه . (آنندراج ). چلچله . مرغ بهشتی . (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود.
- توضیحات بیشتر درباره بالویه
"}}
]}