معنی افگانه
افگانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ نارسیده و ناتمام را گویند که از شکم انسان و دیگر حیوانات افتد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). بچه ٔ آدم یا حیوان که از شکم افتاده باشد. (مجمعالفرس ). آفکانه . (شرفنامه ٔ منیری ). سقطه . آبکانه . (برهان ). بچه ٔ نارسیده ٔ افتاده . جنین ساقط. فکانه . (یادداشت مؤلف ). بچه ٔ ناتمام که در کمتر از هفت ماه متولد شود. (غیاث اللغات ) :
خام گمنام رفته از خانه
که بود جز جنین و افگانه .
سنایی (از آنندراج ).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
افگانه
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی افگانه
ترجمه افگانه
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه افگانه
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی افگارنده
افگارنده . [ اَ رَ دَ / دِ ] (نف ) خسته کننده . مجروح کننده . (یادداشت مؤلف ).
معنی افگنده سم
افگنده سم . [ اَ گ َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) عاجز و از حرکت بازمانده . (غیاث اللغات ). افکنده سم . رجوع به این کلمه شود.
معنی افگانیدن
افگانیدن . [ اَ دَ] (مص ) افکانیدن . سبب افکندن شدن . (ناظم الاطباء).
معنی افگندن
افگندن . [ اَ گ َ دَ ] (مص ) انداختن . بر زمین زدن . (آنندراج ). افکندن . (ناظم الاطباء). بخاک افگندن ، خلعت افگندن ، سرافگندن ، از ترکیبهای مستعمل آن است . فگندن . اوگندن . افکندن :
نگرتا تو دیوار ا
معنی افگاردنی
افگاردنی .[ اَ دَ ] (ص لیاقت ) خستنی . مجروح کردنی . فگاردنی .
معنی افگاری
افگاری . [ اَ ] (حامص ) خستگی . (یادداشت مؤلف ) : در محنتهاء که در عالم است از بیماری ودرویشی و افگاری و انواع عقوبات . (کیمیای سعادت ).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی افگارنده","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگارنده . [ اَ رَ دَ / دِ ] (نف ) خسته کننده . مجروح کننده . (یادداشت مؤلف ).
- توضیحات بیشتر درباره افگارنده
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی افگنده سم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگنده سم . [ اَ گ َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) عاجز و از حرکت بازمانده . (غیاث اللغات ). افکنده سم . رجوع به این کلمه شود.
- توضیحات بیشتر درباره افگنده سم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی افگانیدن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگانیدن . [ اَ دَ] (مص ) افکانیدن . سبب افکندن شدن . (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره افگانیدن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی افگندن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگندن . [ اَ گ َ دَ ] (مص ) انداختن . بر زمین زدن . (آنندراج ). افکندن . (ناظم الاطباء). بخاک افگندن ، خلعت افگندن ، سرافگندن ، از ترکیبهای مستعمل آن است . فگندن . اوگندن . افکندن :
نگرتا تو دیوار ا - توضیحات بیشتر درباره افگندن
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی افگاردنی","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگاردنی .[ اَ دَ ] (ص لیاقت ) خستنی . مجروح کردنی . فگاردنی .
- توضیحات بیشتر درباره افگاردنی
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی افگاری","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
افگاری . [ اَ ] (حامص ) خستگی . (یادداشت مؤلف ) : در محنتهاء که در عالم است از بیماری ودرویشی و افگاری و انواع عقوبات . (کیمیای سعادت ).
- توضیحات بیشتر درباره افگاری
"}}
]}