معنی اصله
اصله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از اصلة عربی . بن . بنه . || نهال و درخت تازه روییده و درخت کوچک : من برای باغم صد اصله ٔ میوه خریدم که بکارم . (فرهنگ نظام ). و در تداول مردم گویند: ده اصله تبریزی ، پنج اصله چنار.
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
اصله
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی اصله
آنی: 1 بلافاصله، دردم، فوراً، فوری، فیالفور 2 زودگذر، موقتی 3 موقت و دیرپا
ساعد : 1 ساقدست، فاصله بینمچ و آرنج و بازو، عضد، مرفق 2 ساق 3 دسته و پایه
سبک : 1 خفیف، کموزن و ثقیل، سنگین، گران، وزین 2 لطیف 3 بیوقار، بیوقر، جلف و موقر 4 سبکبار 5 بیغم، راحت 6 شتابان، به سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع 9 نازک 01 رقیق، آبکی، تنک 11 آرام، آهسته، یواش
سرتیر : فوری، بلافاصله، فور
بین : 1 میان و ابتدا، انتها 2 مرکز، وسط و آغاز، انتها 3 اثنا 4 فاصله
ترجمه اصله
فاصله خوردن: be interrupted
بیفاصله: narrow
نرمی حاصله: scumble
فاصله دار کردن: interspace
فاصلهگرفتن: keep aloof
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه اصله
سخن ت.اس.الیوت: شعر، وصف شخصیت نیست، بلكه نوعی گریز از شخصیت است و میان انسانی كه رنج می كشد و ذهنی كه می آفریند، باید بیشترین فاصله ی ممكن وجود داشته باشد.
سخن فرناندو پسوا: من اغلب نادانسته به همه چیز شك می كنم، اغلب در جست و جوی خط مستقیمی هستم كه با هستی من برابری كند و آن را مستقیم در اندیشه و آرمانم درك كنم، فاصله های كمتر كوتاه میان دو نقطه.
سخن فرناندو پسوا: زندگی یعنی جوراب بافی به قصد هم نوعی. اما در كنارش افكار آزاد است و همه ی شاهزاده های جادو شده می توانند بروند و در پارك های خودشان قدم بزنند. همزمان میل عاج بافتنی از قسمت انتهایی دوباره و دوباره فرو می رود ... فاصله .... و دیگر هیچ ... .
سخن هراكلیت: هنگامی كه انسان، جدیت بچهها را در هنگام بازی كسب میكند، با جوهرهی راستین خویش به نزدیكترین فاصله میرسد.
سخن كریستین بوبن: هنر بزرگ، هنر فاصلههاست. آدم، زیادی نزدیك باشد میسوزد، زیادی دور، یخ میزند؛ باید نقطهی درست را پیدا كرد و در آن ماند.
مر ترا بادا سعادت بعد از این *** این گذشت اللَّه اعلم بالیقین
بقیهى قصهى اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیه السلام آل بلقیس را هر یکى را اندر خورد مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیرى به صفیر آن جنس مرغ و طعمهى او ***
قصه گویم از سبا مشتاقوار *** چون صبا آمد به سوى لالهزار
لاقت الاشباح یوم وصلها *** عادت الاولاد صوب اصلها
أمة العشق الخفى فى الامم *** مثل جود حوله لوم السقم
ذله الارواح من اشباحها *** عزه الاشباح من ارواحها
ایها العشاق السقیا لکم *** أنتم الباقون و البقیا لکم
ایها السالون قوموا و اعشقوا *** ذاک ریح یوسف فاستنشقوا
منطق الطیر سلیمانى بیا *** بانگ هر مرغى که آید مىسرا
چون به مرغانت فرستادهست حق *** لحن هر مرغى بدادهستت سبق
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی اصلیان
اصلیان . [ اَ ] (اِ) ج ِ اصلی . مردمان شریف پاک نژاد. (ناظم الاطباء).
معنی اصلمند
اصلمند. [ اَ م َ ] (ص مرکب ) اصیل . نجیب . با اصل و نسب .
معنی اصم
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (متوفی 931 هَ . ق . / 1526 م .) احمدبن محمد بانی مصری شافعی ، معروف به اصم (شهاب الدین ). از مفسران بود. او راست : تفسیر سوره ٔ یس تا آخر قرآن . (ط) ابن العماد: شذرات الذهب
معنی اصم
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) احمدبن محمود اصم لارندی کرمانی فقیه حنفی . متوفی بسال 917 هَ . ق . در لارند میزیست . او راست : تفسیر القرآن تا سوره ٔ المجادلة در 12 جلد. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 145).
معنی اصلداران فلک
اصلداران فلک . [ اَ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصلداران پاک ، و آنندراج شود.
معنی اصم
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابوبکر عبدالرحمن ... رجوع به اصم عبدالرحمن بن کیسان و ابوبکر شود.
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی اصلیان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصلیان . [ اَ ] (اِ) ج ِ اصلی . مردمان شریف پاک نژاد. (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره اصلیان
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اصلمند","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصلمند. [ اَ م َ ] (ص مرکب ) اصیل . نجیب . با اصل و نسب .
- توضیحات بیشتر درباره اصلمند
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اصم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (متوفی 931 هَ . ق . / 1526 م .) احمدبن محمد بانی مصری شافعی ، معروف به اصم (شهاب الدین ). از مفسران بود. او راست : تفسیر سوره ٔ یس تا آخر قرآن . (ط) ابن العماد: شذرات الذهب - توضیحات بیشتر درباره اصم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اصم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) احمدبن محمود اصم لارندی کرمانی فقیه حنفی . متوفی بسال 917 هَ . ق . در لارند میزیست . او راست : تفسیر القرآن تا سوره ٔ المجادلة در 12 جلد. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 145).
- توضیحات بیشتر درباره اصم
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اصلداران فلک","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصلداران فلک . [ اَ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصلداران پاک ، و آنندراج شود.
- توضیحات بیشتر درباره اصلداران فلک
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اصم","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابوبکر عبدالرحمن ... رجوع به اصم عبدالرحمن بن کیسان و ابوبکر شود.
- توضیحات بیشتر درباره اصم
"}}
]}