معنی اسفار
اسفار. [ اِ ] (ع مص ) به روشنائی روز درآمدن . || بی برگ شدن درخت . || سخت شدن جنگ . (منتهی الارب ). || روشن شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). روشن شدن صبح . (منتهی الارب ) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 96). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. (جهانگشای جوینی ). || نماز بروشنی صبح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نماز بروشنی صبح بکردن .(زوزنی ). نماز گزاردن بروشنی صبح . || تابان شدن روی . || بر سر خود رفتن شتران . || سِفار بر پشت بینی اشتر نهادن . || برگهای افتاده چرانیدن شتران را. (منتهی الارب ). || اظهار : بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 26).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
اسفار
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی اسفار
ترجمه اسفار
اسفار: books
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه اسفار
وهم و فکر و حس و ادراک شما *** همچو نى دان مرکب کودک هلا
علمهاى اهل دل حمالشان *** علمهاى اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یارى شود *** علم چون بر تن زند بارى شود
گفت ایزد یحمل اسفاره *** بار باشد علم کان نبود ز هو
علم کان نبود ز هو بىواسطه *** آن نپاید همچو رنگ ماشطه
لیک چون این بار را نیکو کشى *** بار بر گیرند و بخشندت خوشى
هین مکش بهر هوا آن بار علم *** تا ببینى در درون انبار علم
تا که بر رهوار علم آیى سوار *** بعد از آن افتد ترا از دوش بار
از هواها کى رهى بىجام هو *** اى ز هو قانع شده با نام هو
از صفت و ز نام چه زاید خیال *** و آن خیالش هست دلال وصال
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی اسفاقس
اسفاقس . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ تونس از آفریقا در میان قابس و مهدیّه در دومنزلی مهدیّه . سور و دژی استوار دارد و زیتون بدانجا فراوان است . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اسفاکس شود.
معنی اسفاف
اسفاف . [ اِ ] (ع مص ) از برگ خرما بوریا بافتن . (منتهی الارب ). چیزی بافتن از برگ خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بافتن به انگشتان ، چنانکه حصیر را بافند. || رنگ برگردانیدن . (از منتهی الارب ).م
معنی اسفاء
اسفاء. [ اُ س َ ](ع ص ، اِ) ج ِ اَسیف ، بمعنی حزین . (اقرب الموارد).
معنی اسفاق
اسفاق . [ اِ ] (ع مص ) باز کردن ، چنانکه در را. در فاکردن . (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن در: اسفق الباب . (منتهی الارب ).
معنی اسف خوردن
اسف خوردن . [ اَ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . دریغ خوردن .
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی اسفاقس","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسفاقس . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ تونس از آفریقا در میان قابس و مهدیّه در دومنزلی مهدیّه . سور و دژی استوار دارد و زیتون بدانجا فراوان است . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اسفاکس شود.
- توضیحات بیشتر درباره اسفاقس
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اسفاف","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسفاف . [ اِ ] (ع مص ) از برگ خرما بوریا بافتن . (منتهی الارب ). چیزی بافتن از برگ خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بافتن به انگشتان ، چنانکه حصیر را بافند. || رنگ برگردانیدن . (از منتهی الارب ).م - توضیحات بیشتر درباره اسفاف
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اسفاط","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسفاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَفَط.
- توضیحات بیشتر درباره اسفاط
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اسفاء","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسفاء. [ اُ س َ ](ع ص ، اِ) ج ِ اَسیف ، بمعنی حزین . (اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره اسفاء
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اسفاق","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسفاق . [ اِ ] (ع مص ) باز کردن ، چنانکه در را. در فاکردن . (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن در: اسفق الباب . (منتهی الارب ).
- توضیحات بیشتر درباره اسفاق
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی اسف خوردن","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
اسف خوردن . [ اَ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . دریغ خوردن .
- توضیحات بیشتر درباره اسف خوردن
"}}
]}