معنی زنبیل آباد
زنبیل آباد. [ ] (اِخ ) از طسوج و ناحیه ٔ رود آبان . (تاریخ قم ص 113).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
زنبیل آباد
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی زنبیل آباد
ترجمه زنبیل آباد
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه زنبیل آباد
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی زنج
زنج . [ زُ ] (اِ)مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی . (برهان ). انگم . صمغ درخت . (فرهنگ فارسی معین ). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج )
معنی زنپان
زنپان . [ زُم ْ ] (اِ) گیاه انیسون و تخم انیسون . (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود.
معنی زنبیل
زنبیل . [ زَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و 127 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
معنی زنة
زنة. [ زِ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «وزن ») مقابل و ناحیه ٔ چیزی . یقال : هو زنة الجبل ؛ ای حذاؤه و ناحیته . || برابر. یقال : هو زنته ؛ یعنی او برابر آن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معنی زنپاره
زنپاره . [ زَم ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زانی . زناکار. جِهمَرز. (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود.
معنی زنتو
زنتو. [ زَ ] (ع اِ) زَنتور. سنتور. (ناظم الاطباء).
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی زنج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنج . [ زُ ] (اِ)مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی . (برهان ). انگم . صمغ درخت . (فرهنگ فارسی معین ). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) - توضیحات بیشتر درباره زنج
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زنپان","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنپان . [ زُم ْ ] (اِ) گیاه انیسون و تخم انیسون . (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود.
- توضیحات بیشتر درباره زنپان
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زنبیل","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنبیل . [ زَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و 127 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
- توضیحات بیشتر درباره زنبیل
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زنة","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنة. [ زِ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «وزن ») مقابل و ناحیه ٔ چیزی . یقال : هو زنة الجبل ؛ ای حذاؤه و ناحیته . || برابر. یقال : هو زنته ؛ یعنی او برابر آن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره زنة
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زنپاره","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنپاره . [ زَم ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زانی . زناکار. جِهمَرز. (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود.
- توضیحات بیشتر درباره زنپاره
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زنتو","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زنتو. [ زَ ] (ع اِ) زَنتور. سنتور. (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره زنتو
"}}
]}