معنی زغاوة
زغاوة. [ زَ وَ ] (ع اِ) صنفی از سیاهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
برای ملاحظه مطالب بیشتر در مورد
زغاوة
اینجا را کلیک کنید
لطفا صبر کنید، ما در حال جستجوی برای نمایش بهترین مطالب هستیم
هم معنی زغاوة
ترجمه زغاوة
سخنان بزرگان با استفاده از کلمه زغاوة
مطالب نزدیک به این موضوع:
معنی زغاو
زغاو. [ زَ] (ص ، اِ) زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زن قحبه . جنده . (ناظم الاطباء). || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود.
معنی زغبر
زغبر. [ زَ ب َ ] (ع اِ) همگی از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معنی زغال
زغال . [ زُ ] (اِ) انگِشت که فحم نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 334). انگشت و چوب سوخته ٔ که پیش از آنکه کاملاً بسوزد آن را خاموش کرده باشند. (ناظم الاطباء). زگال . (برهان ). زگال . ژگال . شگال .
معنی زغبور
زغبور. [ زُ ](ع اِ) نوعی از دده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معنی زغد
زغد. [ زَ ] (ع مص ) سخت بانگ کردن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || فشردن خیک را تا مسکه برون آید. || فشردن گلوی کسی را. || برآغالانیدن کسی را به سخن . (منتهی الارب )
معنی زغبج
زغبج . [ زَ ب َ ] (ع اِ) بار زیتون دشتی و آن مانند کنار خرد است سبز می شود، سپس آن سپید می گردد بعد از آن سیاه پس شیرین گردد با اندک تلخی و آن را رب می باشد و در نانخورش بکار برند. (منتهی الارب ) (آنن
شما هم در مورد این موضوع بنویسید:
{"@context": "https://schema.org","@type": "FAQPage","mainEntity": [
{"@type": "Question","name": "معنی زغاو","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغاو. [ زَ] (ص ، اِ) زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زن قحبه . جنده . (ناظم الاطباء). || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود.
- توضیحات بیشتر درباره زغاو
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زغبر","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغبر. [ زَ ب َ ] (ع اِ) همگی از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- توضیحات بیشتر درباره زغبر
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زغال","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغال . [ زُ ] (اِ) انگِشت که فحم نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 334). انگشت و چوب سوخته ٔ که پیش از آنکه کاملاً بسوزد آن را خاموش کرده باشند. (ناظم الاطباء). زگال . (برهان ). زگال . ژگال . شگال . - توضیحات بیشتر درباره زغال
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زغبور","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغبور. [ زُ ](ع اِ) نوعی از دده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- توضیحات بیشتر درباره زغبور
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زغد","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغد. [ زَ ] (ع مص ) سخت بانگ کردن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || فشردن خیک را تا مسکه برون آید. || فشردن گلوی کسی را. || برآغالانیدن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) - توضیحات بیشتر درباره زغد
"}}
,
{"@type": "Question","name": "معنی زغبج","acceptedAnswer": {"@type": "Answer","text": "
زغبج . [ زَ ب َ ] (ع اِ) بار زیتون دشتی و آن مانند کنار خرد است سبز می شود، سپس آن سپید می گردد بعد از آن سیاه پس شیرین گردد با اندک تلخی و آن را رب می باشد و در نانخورش بکار برند. (منتهی الارب ) (آنن - توضیحات بیشتر درباره زغبج
"}}
]}